اون من نیستم

82 19 10
                                    

خسته بند کیفش رو روی شونش جابه‌جا کرد و رو به می‌هی گفت
- من دیگه خسته شدم بیا بریم حداقل یه جا بشینیم

می‌هی که خودشم داشت از حال میرفت پیشنهاد بورا رو قبول کرد و دوتایی به اولین کافه اون نزدیکی رفتن
چند دقیقه توی سکوت منتظر آماده شدن سفارش هاشون بودن که می‌هی گفت
- حالا چیکار کنیم؟این پنجمین گالری بود که امروز رفتیم..اگه تا آخرش هیچ جا رو پیدا نکنیم چی؟
بورا با ناخونش روی میز خطوط فرضی کشید و ناراحت گفت
- نمیدونم دیگه انقدر خسته ام اصلا فکرم کار نمیکنه
با قرار گرفتن لیوان هاشون رو میز می‌هی ایس‌تی خودشو جلوش کشید و ناامیدانه گفت
- شاید بهتر بود کمک پسرا رو رد نمیکردیم حداقل برای کار میشد ازشون کمک گرفت
بورا هم لیوانش رو جلو کشید و بدون حرف اضافه ای مشغول نوشیدنش شد.. دلشون نمیخواست هیچ رقمه بکهیون و جونگده رو درگیر کارای خودشون بکنن اونم وقتی که اونا سخت مشغول آماده سازی کامبک جدیدشون بودن ولی حالا اون دوتا دختر بدجوری کم آورده بودن
طی این یه هفته بیشتر گالری های نقاشی  سئول رو چرخیده بودند تا بتونن یه کار مربوط به رشتشون پیدا کنن اما هیچ جا قبولشون نمیکرد.. اکثرا هم بخاطر اینکه اونا کم تجربه و دانشجو  بودن ردشون میکردن و هیچ جا بهشون فرصت اثبات خودشونو نمیدادن
بورا درحین لذت بردن از نسکافه‌اش سخت مشغول فکر کردن بود که با صدای زنگ موبایلش از جا پرید
حدس میزد بکهیون باشه اما با دیدن شماره ناشناس اخماش  تو هم رفت به می‌هی که اونم منتظر نگاهش میکرد نگاهی انداخت با کمی مکث جواب داد
- الو؟
صدای گرم و مهربونی توی گوشش پیجیده
- اوه سلام.. شما خانم کیم می‌هی هستید؟!
بورا با دستپاچگی تایید که اون شخص ادامه داد
- من خانم کیم هستم.. کیم یه جین
با شنیدن این حرف بورا بهت زده به تلفنش نگاه کرد.. باورش نمیشد کیم یه جین صاحب یکی از لوکس ترین گالری های سئول که به تازگی باز شده بود و به افتتاحیه‌اش رفته بودن پشت خط باشه
با شوک گفت
- عا.. بله.. حالتون خوبه خانم کیم؟!
خانم کیم که این شوکه شدن بورا رو کاملا متوجه شده بود خنده آرومی کرد و گفت
- اه بله من خوبم.. باهات تماس گرفتم که من دنبال دوتا کاراموز با استعداد برای گالریم میگردم و استاد کانگ که دوست نزدیکم هست شما و یکی دیگه از دانشجو هاش به اسم کیم می‌هی رو بهم معرفی کرد.. میخواستم بدونم شما دنبال کار میگردید؟
دهن بورا از این باز تر نمیشد.. بی توجه به بال بال زدن های می‌هی متعجب گفت
- اه.. بله منو دوستم هردومون دنبال جایی برای کار بودیم
خانم کیم خوشحال گفت
- خیلی خوبه.. پس خوشحال میشم اگر ساعت 5 بعد از ظهر امروز توی گالری من همدیگه رو ببینیم.. حتما به دوستت هم خبر بده
بورا با ذوق گفت
- چینجااا؟ چشم حتما.. خیلی ممنون خانم کیم.. حتما میبینمتون
با خوشحالی غیرقابل وصفی تلفن رو قطع کرد و روبه می‌هی که چیزی نمیدونست تقریبا فریاد زد
- بلاخره کار پیدا کردیم
.
.
.
"بکهیون"
خانم کیم با لبخند تلفن رو قطع کرد و از پشت میزش بهشون خیره شد که جونگده با خوشحالی گفت
- اومونیم.. نمیدونید چقدر بابت این کار ازتون ممنونیم
خانم کیم با همون لبخند ادامه داد
-  دخترای خوبی بنظر میان و اگر اونقدری که شما دو نفر ازشون تعریف کردید با استعداد باشن در واقع کمک بزرگی به من خواهند بود
شومین دستشو روی شونه مادرش گذاشت و تاکید کرد
- اوما.. اونا واقعا کارشون خوبه من خودم با چشمای خودم کار یکیشونو دیدم.. اون واقعا حرف نداره.. مطمئن باش همونایین که دنبالشی
خانم کیم مهربون گفت
- من بهتون اطمینان دارم پسرا
بکهیون  بلند شد و از روی تشکر تعظیمی کرد و گفت
- لطف بزرگی به ما کردید فقط حواستون باشه متوجه نشن منو جونگده پشت این قضیه بودیم
خانم کیم هم بلند شد و مطمئن گفت
-حتما حواسم هست.. راستش اینکه اونا انقدر مستقل هستن و نخواستن از دوست پسراشون کمک بگیرن تا حد زیادی برام قابل تحسینه
جونگده از جا بلند شد و گفت
- با اجازتون ما بریم استودیو کلی کار هست که باید انجام بدیم
.
.
.
.
راس ساعت پنج بورا و می‌هی توی گالری لوکس خانم کیم حاضر بودن و بعد یه مصاحبه کوتاه ولی تخصصی هر دوی اونا پذیرفته شدن
وقتی از در گالری بیرون اومدند هر دو توی شوک بودند باورشون نمیشد بعد اون همه دوندگی توی جای به اون خوبی قبول شدند
در سکوت شونه به شونه هم راه میرفتن که می‌هی گفت
- به نظرت کار اون دوتا نیست؟
بورا  که خودشم داشت به همین قضیه فکر میکرد گفت
- میتونه باشه.. خانم کیم مامان مینسوک شی‌ِ پس بعید نیس اونا این کارو کرده باشن
از طرفیم استاد کانگ واقعا باهاشون دوسته
پس نمیشه نظر قطعی داد

LOVE NOTEBOOK VOLUME TWO (Completed)Where stories live. Discover now