شروع دوباره

95 22 22
                                    

بعد از اون همه خودخوری و فکر کردن درباره اینکه بعد از مستی و دیدن بکهیون چه حرکاتی انجام داده و آخرش به نتیجه‌ای نرسیدن حالا کنار تخت مادر بزرگ می‌هی نشسته بود و به نصیحت‌هاش گوش میداد و با لبخند سرتکون میداد مامان بزرگ می‌هی خیلی خوش‌زبون و کیوت بود مشغول صحبت کردن و خندیدن بودن که چندتا پرستار اومدن داخل و با گفتن: (بیمار باید به اتاق دیگه منتقل شه) مشغول در آوردن دستگاه‌ها شدن بورا با تعجب به می‌هی نگاه کرد که بورا بی خبر شونه بالا انداخت آخرش جلو رفت و گفت: ببخشید کجا باید منتقل بشه؟

پرستار نگاهی بهش انداخت و با ملایمت گفت: اتاق vip، اتاق‌های vip طبقه‌ای ششم هستن اونجا منتقلشون می‌کنیم

این دفعه با چشمای گرد شده به پرستارها زل زدن
می‌هی با گیجی گفت: آخه من که درخواست اتاق جدید ندادم

پرستار همون طور که مشغول خوندن داروهای کنار تخت بود گفت: مثل اینکه یه نفر دیگه درخواست داده
بورا سریع پرسید
_ کی؟

پرستار یکم فکر کرد و گفت: اسم کاملشون رو نگفتن فقط فامیلشون رو میدونم آقای کیم، حتما یه خیر بوده

بورا نگاهی به می‌هی انداخت که گیج شده شونه‌ بالا انداخت هیچ جوره موقعیت رو درک نمیکردن آخه چطوری؟
.
.
‌.
بورا روی راحتی‌های اتاق جدید نشست و به اتاق بزرگ و شیک با دکور قهوه‌ای نگاه کرد
جدا از اینکه کنجکاو بود چه کسی این اتاق رو واسشون تدارک دیده واقعا خوش حال شده بود اینطوری واسه می‌هی راحت تر بود و با وجود چند نفر  دیگه معذب نبود

می‌هی داشت به مامان بزرگش کمک میکرد روی تخت جا‌به‌جا بشه که با صدای بورا به خودش اومد
_می‌هی اون قضیه چی شد؟

می‌هی سمت بورا برگشت با یه نگاه به چشمای دوستش فهمید منظورش جونگده  و درخواستشه نیم نگاهی به مادر بزرگش که سرش تو گوشی بود اما معلوم بود تمام حواسش با اوناست کرد و آروم گفت: هنوز هیچی

بورا که متوجه نگاه می‌هی به مامان بزرگش شده بود دیگه چیزی نگفت

همون موقع چند تقه به در خورد و با بفرمایید می‌هی در باز شد و غیر منتظره ترین شخص با گل و سبد میوه نمایان شد

جونگده داخل اومد و با لبخند درخشانش سلام کرد بورا با صدای جونگده به خودش اومد و سریع بلند شد و سعی کرد عادی باهاش احوال پرسی کنه اما می‌هی شوکه به جونگده زل زده بود جونگده جلو رفت و سبد میوه رو به روی میز گذاشت و گل رو به دست می‌هی که خشکش زده بود داد

می‌هی تازه به خودش اومده بود و هول شده سلام کرد
مامان بزرگ تمام مدت به رفتار عجیب اونا زل زده بود و یه چیز‌هایی دستگرش شده بود تا حالا نوه‌ش رو اینطوری ندیده بود اما چیزی که گیجش میکرد چهره بسیار آشنا پسری بود که حالا کنار تختش وایستاده بود
جونگده خم شد و خودش رو معرفی کرد

LOVE NOTEBOOK VOLUME TWO (Completed)Where stories live. Discover now