چه بلایی داره سرم‌ میاد

98 21 36
                                    

چند دقیقه‌ای میشد بی هدف توی خیابونا راه میرفت.. همه چیز خیلی براش گنگ بود... مگه چند نفر توی دنیا بودن که از کراش و آیدل مورد علاقه شون همچین پیشنهادی میگرفتن؟؟ اینقدر توی سرش فکرای مختلفی بود که دیگه داشت سرگیجه میگرفت

توی پیاده رو روی یه نیم پله نشست و به زمین خیره شد.. این پیشنهاد بی‌نهایت هیجان انگیز و درعین حال غیرمعمول بود

چرا یه نفری که سرجمع همش دو سه بار دیدتش باید بخواد باهاش قرار بذاره؟ اونم یه آیدل خیلی معروف؟؟؟ از یه طرف هم حس میکرد توی رویاهاشه.. همیشه یکی از آرزوهاش این بود که بره کنسرت جونگده یا از نزدیک ببینتش و حالا از اون درخواست رابطه گرفته بود

توی همین حالو هوا بود که صدای گوشیش بورا رو به خودش اورد.. کلمه "بستی" روی اسکرین روشن خاموش میشد
دکمه اتصال  تماس رو زد که صدای بورا توی گوشش پیچید
بورا: می‌هیا کنچانایو؟؟

چه به موقع  زنگ زده بود.. واقعا نیاز داشت تا با یه نفر حرف بزنه و چه کسی بهتر از بورا
می‌هی:بورا.. میخوام باهات حرف بزنم
.
.
هوا تاریک شده بود توی بالکن بزرگ طبقه سوم روی صندلی نشسته بودن..بورا نمیدونست می‌هی درمورد چی میخواد باهاش حرف بزنه برای همینم بی صبرانه منتظر بود تا شروع کنه ولی می‌هی انگار نه انگار کاملا توی دنیای خیالش پرت شده بودو حساب زمان از دستش در رفته بود..بورا که دید بورا قرار نیست شروع کنه یکم خودشو جلو کشیدو گفت
- یاااا کیم می‌هی اومدی اینجا مسابقه زل زدن راه بندازی؟

می‌هی لبخند شرمگینی زد و گفت
- میانه.. دسته خودم نیست تا چند ثانیه ولم کنی حواسم میره جایه دیگه

بورا یکم نگران شده بود تند تند پرسید
- چرا؟ مگه چیشده؟ اتفاقی افتاده؟! مادربزرگت چیزیش شده؟

می‌هی به نگرانی بورا خندید و گفت
- بورایا نیازی به نگرانی نیست اتفاق بدی نیوفتاده...
بعد درحال که خجالت میکشید ادامه داد
- البته یه اتفاقی افتاده ها ولی بد نیس خوبه

بورا دیگه جونش داشت با این طرز حرف زدن می‌هی به لبش میرسید پس با کلافگی پرسید
- میشه مثل بچه آدم بگی چه اتفاقی افتاده؟.. داری دیوونم میکنی

این بار می‌هی عزمشو جزم کرد و یک‌باره گفت
- کیم جونگده ازم خواسته باهاش قرار بذارم.........

چند ثانیه سکوت محض شد...تا اینکه بورا چنان با داد گفت چیییییی که کل عمارت به‌علاوه می‌هی تکون ریزی خوردن

می‌هی آب دهنشو قورت داد و حرفشو دوباره تکرار کرد
بورا همینجور که توی بهت بود دستشو توی موهای بلندش که باز گذاشته بودن کشید و گفت
- داری شوخی میکنی؟

می‌هی قیافه پوکری گرفت و گفت
- واقعا چرا باید بخوام سر همچین موضوعی شوخی راه بندازم

LOVE NOTEBOOK VOLUME TWO (Completed)Where stories live. Discover now