موج خون

154 28 0
                                    

به خوبی اون شب رو به‌خاطر دارم. وقتی که آروم از پله‌های ساختمون بالا رفتم و بی‌توجه به زمزمه‌های مامورین وارد طبقه شدم. سرم رو بالا انداختم.

همون‌طور که دنبال نشونه‌هایی می‌گشتم از نوار زرد رنگ "وارد نشوید" پا بالا انداختم و رد شدم.
نگاه‌ خیره‌ی کارآگاه جانگ ییشینگ که روی من منعکس شده بود هنوز بدنم رو به لرزه می‌ندازه.
به‌یاد دارم وقتی جسد هان هیوجو رو روی پارکت دیدم به جای لرز حاصل از اون نگاه ، حالت تهوع بهم دست داد.

از خونی که مثل موج دریا جلو می اومد معلوم بود چیزی از قتل نگذشته. هم من و هم کارآگاه جانگ می‌دونستیم که چهل‌و‌هشت ساعت اولیه این پرونده چقدر مهمه. به عبارتی اگه قاتل طی این‌ زمان پیدا نمی‌شد ، امکان داشت دیگه پیدا نشه.

سوالات زیادی توی ذهنم‌ پرسه می‌زد. این زن توی خونه‌ی خودش به قتل رسیده بود و فضای نزدیک ، بیرون از آپارتمان و خودِ آپارتمان بود. صحنه‌ی قتل شامل ماشین‌هایی که بیرون پارک شده بودن می‌شد؟ اصلا جعبه سیاه‌های اون اتومبیل‌ها به کار میومدن؟ رد خونی تا بیرون بود؟ اگه بود ، محله امن نبود و شاید بی‌احتیاطی کردیم که فقط به چهارچوب در واحد مقتول ، نوار زرد چسبوندیم.

وقتی دفترچه‌م رو بیرون اوردم سریع شروع به نوشتن کردم. الان جزئیات زیادی در خاطرم نیست. مطمئنا چیزهایی رو نوشتم که هر بازپرسی شروع به نوشتن می‌کنه:

ساعت ۸:۵۴ دقیقه شبه و چاقوی خونی با طرح درنای ژاپنی نزدیک در پیدا شده. بیرون بارون می‌باره. شیر آب حمام چکه می‌کنه اما صداش آزاردهنده نیست. توی خونه هم اثری از درگیری نیست. حتی به نظر نمیاد خانم هان چیزی رو پشت در گذاشته و یا جابه‌جا کرده باشه. از موهاش مشخصه حموم نرفته پس چکه‌ی آب دوش حمام و کف خیسش نشون دهنده‌ی اینه که قاتل سعی در تمیز کردن چیزی داشته یا به قبل از مرگ ایشون برمی‌گرده؟

الآن که به دفترچه‌م نگاه کردم تونستم جزئیات کامل رو اینجا شرح بدم. از کامل بودن اطلاعات شکی به دلتون راه ندید.

من با شاهد‌ها صحبت نمی‌کنم. کار من نیست. تقریبا همیشه در این موارد به کارآگاه جانگ متوسل می‌شم. وقتی درباره‌ی شواهد و یا کسی که جنازه رو پیدا کرده ازش پرسیدم سخت اما سریع جواب داد:
-بازپرس بیون ، همسایه‌ش دیده در خونه بازه و پیداش کرده. فرد مشکوکی رو ندیده و فعلا خیلی شوکه‌ست.

انگار جانگ ییشینگ بیش از همسایه وحشت‌زده بود. یکی از مشکلاتی که شغل ما داره همینه‌. هرچقدر کارکشته‌تر باشی بازهم عادت نمی‌کنی چون هرقتل جور جدیدی سورپرایزت می‌کنه و حینی که با ذوق فریاد می‌زنه "دیدی بازم ترسوندمت؟" سیلی محکمی نثارت می‌شه.

به دفترم برگشتم و تلاش می‌کردم قبل از اعلام نتایج پزشکی‌قانونی -بابت چاقو- و دوربین‌های مداربسته چیزی پیدا کنم. چیزی شبیه سوابق خانوادگی ، پزشکی و یا پرونده خاصی در رابطه با پلیس.
اول چیز خاصی پیدا نکردم جز اینکه خانم هان پسرخونده‌ای داشته به اسم بکهیون. وقتی به اسم کوچیکش رسیدم مو به تنم سیخ شد. هم اسم من بود!

شاید الان احساساتم بی‌علت جلوه کنه اما خودتون تصور کنید اسمتون بکهیون باشه و پرونده مادر بکهیون دیگه‌ای زیر دستتون باشه! تا اینجا همه چیز قابل قبوله‌. البته شاید... ولی اگه بگم این پسر هفت ماه قبل گم شده باشه و هنوز پیدا نشده چطور؟
و چقدر اون شب سعی کردم مقابل ییشینگ‌ مثل آدم کک نگزیده‌ای کار کنم و با عزم راسخی که البته ساختگی بود به بقیه سر بزنم.

ຯ࣪.Cherry🍒𓍯Where stories live. Discover now