یخ زدن

50 15 0
                                    

کارآگاه جانگ راضی نمی‌شد. اگه پارک چانیول مادر رو کشته و پسر رو اسیر کرده بود باید سریع‌تر می‌فهمید. این‌بار تنها سر صحنه‌ی قتل خانم هان حاضر شده بود و با دقت توی خونه قدم بر‌می‌داشت.

خانم کو ، همسایه‌ای که قتل رو گزارش کرده بود با دیدن پلیس سرش رو کمی از در رد کرد و به داخل نگاه انداخت. نگاه ییشینگ به دنبال زن رفت.

-قاتل رو گرفتین؟

-بله ، جای نگرانی نیست.

-واقعا دلم برای هیوجو می‌سوزه. اون واقعا یه حیوون بوده که تونسته چاقو رو توی قلبش فرو کنه!

-خانم کو؟ شما که گفتید خون رو که دیدید جلوتر نرفتید. از کجا می‌دونید چاقو خورده به قلبش؟

زن به مِن‌مِن افتاد‌:
-شنیدم دیگه.
و سریع از در دور شد. جانگ سکوت کرد. عکس‌هایی که مامورین گرفته بودن توی دستش بود و مدام ورقشون می‌زد اما طولی نکشید که کلافه شه و آه بلندی سربده‌.

مجرم توسط پلیس شناسایی و دستگیر شده بود ولی ییشینگ ، حس ششمش خفه نمی‌گرفت. با اینکه این احساس همیشه همراه کارآگاه بود و اکثر اوقات به ضررش می‌شد نمی‌تونست این شم پلیسی رو نادیده بگیره. باید کیم بکهیون رو پیدا می‌کرد.

گرمای تابستون امونش رو برید. هوای شرجی و مرطوب سئول به دیوار‌های پوسیده آپارتمان فشار می‌اورد. اون هم ناچار به اسپلیتی خیره موند که کنترلش رو متاسفانه ، پیدا نمی‌کرد.

آخرش هم به آشپزخونه پناه برد و در یخچال رو باز کرد. پایین روی دو زانو نشست و چنگی به صورت عرق‌کرده‌ش کشید.

برای بار هزارم عکس‌هارو نگاه کرد. همون حین بود که قطره‌ای روی سرش پرید و مرد از حس خیسی آبِ یخچالِ احتمالا خراب ، لعنتی نثار خودش کرد.
قطره‌ی بعدی روی عکس چاقوی توی دستش افتاد‌. نگاه کارآگاه به دنبال قطره‌ی سرخ تا فریزر بالا رفت و بعد با خونی که مثل جویبار به داخل طبقه‌ها پایین می‌اومد تا زمین کشیده شد.

یخچال خراب نبود. فریزر خراب بود و نتونسته بود این خون‌هارو منجمد کنه.

بلند شد. در فریزر رو باز کرد و از ترس بویی که حدس می‌زد آستنیش رو به بینیش رسوند. هنوز جرات نکرده بود به داخل نگاه کنه. شاید از دیدن اون چیز مجهول می‌ترسید.

یک سمت فریزر ، گلوله‌ای خونی و ماهیچه‌ای رها شده بود. کارآگاه به محض دیدن اون قلب ، یخ زدن دست‌‌وپاهاش رو توی اون گرمای بی‌سابقه احساس کرد.

ຯ࣪.Cherry🍒𓍯Donde viven las historias. Descúbrelo ahora