مایه خوشحالی بود که چانیول بالاخره یکبار هم که شده درست زبون باز کرده و آدرس درخت گیلاس رو به بازپرس داده. وگرنه مطمئنا قرار نبود درخت گیلاس رو به آسونی آقای کیم پیدا کنن.
گرچه تنها بود ، اما امید داشت به پیدا کردن کیم بکهیونِ زنده خیلی خیلی نزدیکه.
به درخت نگاه کرد. انتطار خاصی هم نداشت. یه درخت بود عین بقیه درختهای گیلاسِ کُره. فقط انگار مریض بود چون تا چشم کار میکرد حشره ازش بالا میرفت.
نگاهش به دنبال یکی از همونها تا بلندی تنهش کشیده شد و تونست اسم آشنایی رو ببینه. دقت که به خرج داد ، علاوه بر اسم تونست جمله کندهکاری شده رو بخونه. «چانیول و بکهیون تا همیشه.»
یاد حرف پارک چانیول افتاد که گفته بود "خودش به من گفت تا وقتی من هستم ، اون هم هست." ناخودآگاه خندهش گرفت. موبایلش رو بیرون اورد و از حکاکی روی درخت عکس گرفت.
شاید خیلی وقت پیش وقتی اون دو نفر بچه بودن این بلا رو به سر درخت بیچاره اورده بودن. خب زیاد هم اهمیتی نداشت. برگشتن بکهیون در اولویت بود.
نفس عمیقی کشید. عکس کیم بکهیون رو از ماشینش بیرون اورد و به هر رهگذری که رد میشد نشونش میداد تا شاید خبری از پسر توی عکس شه.غروب که شد دست از پا درازتر به اداره پلیس برگشت و با اجازه دادستان چند نفری رو موظف کرد تا حداقل یه هفته اطراف درخت ، به دنبال پسر ناپدید شده بگردن.
YOU ARE READING
ຯ࣪.Cherry🍒𓍯
Romanceبازپرس جنایی ، بیون بکهیون گاهی مرز احساسات و منطق رو گم میکنه و حالا توی مصیبتی افتاده که کلید نجاتش پیدا کردن پسری هم اسم خودشه. کیم بکهیونی که هفت ماه از غیب شدنش میگذره. -روایت سفاک بیبالی که به دام افتاد.- . -زندگیای که توش یه چیزی واسه مرد...