𝐎𝐮𝐫 𝐰𝐚𝐲

2.5K 295 6
                                    

Our way

″جونگکوک ، دهنتو ببند هیچ کدوم از ساکنین اورنا نمیتونن به اون خراب شده برن "

جین با اشک و گریه داد زد و توجه نکرد که هر دو پسر هر لحظه بیشتر میترسن ، چه اتفاقی داشت میفتاد؟

حالا جیمین و جونگکوک بعد از اون خبر شوکه کننده توی اتاق جین بودن تا راه حلی پیدا کنن ، میدونستن اگر حتی پای جانگ ها به سلطنت برسه دوباره بوی خون همه جارو برمیداره ، جانگ ها بد نبودن ولی خون خواری توی وجودشون بود .

جونگکوک تمام کتاب هارو گشت ، جیمین از تمام ندیمه ها پرسید ولی همه فقط یک جواب دادن ، جنگل روشنایی!

جنگل روشنایی جایی بود پر از امید و خوشحالی ، جایی که بدی حق پا گذاشتن به اون رو نداشت و اونقدر زیبا بود که حتی انسان های بد با نگاه کردن بهش دچار ایست قلبی و خداحافظی با دنیای کثیفشون میشدن!

بخاطر همین هیچ کدوم از گرگینه ها و ومپایر ها حق ورود رو نداشتن ، چون حتی نگاه به اونجا باعث مرگ بود چه برسه پا گذاشتن به اون مکان . چون تنها کسانی حق ورود داشتن که وجودشون پر بود از بی گناهی و پاکی و هیچ یک از اون دو مخلوق ،  پاک و بی گناه نبود . هر دو  دچار گناه و رنگ قرمز خون ، مرگ بودن.

ولی جونگکوک مطمئن بود میتونست خودش و جیمین رو رها بکنه ، به پاکی جیمین هیچ شکی نداشت و میتونست خودش رو هم اگر گناهی داشت در اون اطراف پنهان کنه تا شاید جیمین با ساحره بر میگشت.

پرنس اورنا هیچوقت افسانه سنگ خاطره رو کامل نشنید ، ولی ساحره رو به خاطر داشت اون جواب تمام بدی ها و اجاب کننده تمام درخواست ها بود .

جیمین نقشه ای داشت که جونگکوک و خودش ساحره رو بین اون جنگل زیبا پیدا کنن و باعث شن لااقل با کسی ازدواج کنن که سرزمینشون رو به جنگ نکشه .

ولی در حال حاضر سدی بزرگ به اسم ، جئون جین ، جلوشون رو گرفته بود . اون پسر حتی از شیطان هم بدتر بود توی جلوگیری از هر کاری که جیمین و جونگکوک میخواستن انجام بدن.

"جین ازت خواهش میکنم ، ما نمیتونیم ، اون جانگ عوضی قراره اورنا رو به خاک بکشه ، این سرزمین نیاز به ما داره حتی اگر الفا نباشم مردمم باید از امنیتشون مطمئن باشن"

ولی جین راضی به انجام هیچ کاری نمیشد ، هنوز هم با تاسف سری تکون میداد و بی توجه جلوی در رو گرفته بود ، اون پسر طبیعت بود و میفهمید قراره چه اتفاقی بیفته . ولی جدا میفهمید؟!

چشمان بلوطی رنگ جونگکوک به چشم های قهوه ای  جیمین خورد .

باید دست به کاری میزدن تا همه چی به باد نرفته بود . جیمین توی ذهن جونگکوک دنبال راه حل گشت ولی  ذهن او پر بود از خشم و ناراحتی .

  𝐍𝐚𝐤𝐞𝐝 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥 Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt