عشق بعضی وقتا جایی پیدا میشه که نیاز بهش نداری.
زمانی که میخوای به یه جا خیره بشی و فقط بخوابی . زمانی که به ارامش رسیدی و گویا عشق ، مثل تیری زهردار ، وسط قلبتو هدف میگیره تا هم ضربان وجودت رو بگیره و هم هر چیزی که با ده انگشتت به دست اوری .
در واقع عشق رو ، هیچوقت نمیتونی یه عامل نجات دهنده بگیری . سختی کار عشق ، به همینجاست ،که نمیدونی میخوای قلبتو بهش بدی یا با مغزت اجازه ورودش رو به تمام سلول هات بدی .
واقعیت عشق همینه ! ندانستن راه های ورود و خروج !
حالا جونگکوک این احساس رو داشت .
تهیونگ پسری که یک ساعتی میشد اسم دوست پسر جئون جونگکوک رو یدک میکرد ، توی بغل جونگکوک به خواب رفته و جونگکوک رو با عروسک های کودکیش اشتباه گرفته بود .
واقعیت پرنس اورنا هم زیاد ناراضی از جایگاهش نبود .
اما جونگکوک احساسی داشت که نمیتونست کنترل بکنه ، عشق در نگاه اول دروغی بیش نیست .
جونگکوک دیده ، لمس کرده و تجربه کرده .
اولین بار که در اورنا جین رو به پسری وصل کرده بودن تا شاید بتونه باهاش ارتباط بگیره ، چند ثانیه بعد از اولین غروب ، جین لرزون با صدایی ذوق زده ، به اتاق برادر کوچیکترش میومد و با اون پسر درباره نگاهی صحبت میکرد ، که گرفتارش شده و جونگکوک با شوق و لبخند به پر حرفی های خواهرش گوش میسپرد .
مدت ها گذشته بود که نصف شب جونگکوک با صدای گریه ها و دلداری های مادرش بیدار شده بود .
اون شب پرنس با چشم های خودش دید ، مرگ کسی بخاطر عشق .
اون پسر بخاطر احساسی که به جین نداشت و به عنوان اینکه پسر اینده اورنا بشه رابطه برقرار کرده بود ، ووک هم بی رحم تر از همیشه ، اجازه ازادی و زیستن رو از پسر گرفته بود .
در واقع ، عشق در نگاه اول ، برای جونگکوک که هنوز هم مرگ براش به این معنیه که چشم های اون شخص بسته بشه و دیگه بیدار نشه ، پر مغز بی معنی بود.
شوخی های دست ساز بود .
جونگکوک یجوریی دست پرورده برادرش بود و این بار داشت به پسر توی بغلش کمی وابسته میشد .
به حقیقت میترسید توی این دو روز و چند ساعت گرفتار بشه .
گرگینه ها بر پایه قلبشون از بین میرفتن و زندگی میکردن ، به خصوص امگاهای اورنا ، که ضعیف تر از چیزی بودن که تقدیر در وجودشون قرار داده.
این بار جونگکوک ، خسته تر از هر فکری که مثل همیشه ذهنش رو درگیر کرده بود، ترس از خون ریزی بینی حساس و ذهن خاموشش نگاهی به جلو کرد .
YOU ARE READING
𝐍𝐚𝐤𝐞𝐝 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥
Randomزمان! کلمه ای که توی دنیای پرنس گرگینه ها ، جئون جونگکوک، نقطه ضعف بود. اون پسر با زیباترین سیما و مدهوش کننده ترین صدا ، کسی که همه الفاها و حتی امگا ها دنبالش بودن ، با زمان زندگیش رو تغییر داد! چه اتفاقی میفته اگر کیم تهیونگ ، پسر زمردی ، کسی که...