صدای اتیش دقیقا مثل کوبوندن شخصی بیمار یا مستی به دیوار کاهی هست ، مثل اینکه انگشت هاتو روی اون قرار بدی و به ارومی قیژ قیژ و ذرات بین چوب هارو جابجا بکنی ، به هم کشیده شدنشون اصواتی رو تولید میکنه که گویا اتیش بین مولکول های سوخته و نم دیده چوب هست ، اتیشی که با هر فوران و هر عطشی به صدایش که شبیه به در کردن تیری در بین کاه هاست یا حتی شبیه به هر چیزی بود جز اتیش!
فوران نارنجی و زرد اون گرمای شعله ور ، دونه دونه های عرق پوشیده روی کمر کارگران خدمه لنج رو سرازیر میکرد
اب اضافی بدن مرد های طویل و پوشیده از لباس ابی و سفید که پاپیون های مرتب روی یقه هاشون کمی به ابهت اونا میبخشید ، روی بدنشون به قشنگی میدرخشید و انگار نه انگار که اون دونه ها الوده و چرک دار بودن.
تمام کارگر های کاپیتان در لنج مشغول به اتش کشیدن و دیدن شعله های فوران شده حاصل از سوختن چوب های به درد نخور و نم دیده کشتی شده بودن.
در محفظه ای سیلیسی و اهنی که خواص دفع کردن اتش از بقیه قسمت هارو داشت تمام خدمه مشغول سوخت اون چوب ها بودن .
چند ساعت پیش بخاطر بارون و نم همیشگی سواحل حتی دور از بریتانیا چوب های روی کشتی که مخصوص ساخت و ساز بودن نم بسیاری گرفته بودن و بافت اوندی اون ها به راحتی خیس شده بود ، وزن اضافی که کشتی حمل میکرد سرعت و فشار رو پایین میاورد و در نهایت چند ساعت دیگه به احتمال زیاد کف کشتی ترکی بزرگ برمیداشت و تمام سکنه رو به پایین میکشید.
پس خدمه با دستور کاپیتان تمام چوب هارو که از تنه ی اعلای گردو بودن و بوشون هوش از سر میپروند رو به اتیش کشیده بودن و حالا همه با لبخند به اون اتش زبونه کشیده خیره بودن .
علاوه بر خدمه متحیر و خرسند از موفقیت در کارشون و شاید نجات کشتی به اون بزرگی ، جیمین و جونگکوک دست به نقشه و با سیماهایی اشفته و حیران خیره به اون اتیش بزرگ بودن ، اولین بار بود اون شعله ی گرما کننده رو به اون صورت میدیدن.
چند روز گذشته بود و بعد از راحتی که بین اون چهار پسر کنجکاو و جستجوگر و خدمه اتفاق افتاده بود و کاپیتان به سادگی اعتماد میکرد به پسر ها.
پسر ها تمام کشتی رو گشته بودن و در اخر با نیروی ذهنی جیمین و سلامتی که در اون پسر به جریان بود تونستن نقشه بین فرانسه و انگلیس رو پیدا بکنن
نقشه قدیمی و پوسیده که از پوست کاه و مخلوطی از پوست نرم گاو بود تهیه شده بود ، با جوهری که جیمین با کمی بو کردن فهمید از جوهر مرکبی در زیرِ زیر اقیانوس هاست و در اخر نرمی و پوشش زبری که بر روی نقشه رو به راحتی و زیبایی پوشش میداد نشونه از دقتی بود که در ترسیم نقشه خرج گذاشته شده بود
دو پسر بعد از پیدا کردن نقشه در مدت زمان چند روزه تصمیم گرفته بودن که با تهیونگ و یونگی دست بکاری بزنن که زمان رو به جلو تر پرتاب بکنن ، در همین لحظه هم تنها یک هفته تا تموم شدن فرصت ساحره باقی مونده بود ، هیچکس نفهمید که این زمان طولانی چجوری به این سرعت و با تند بادی قدرتمند همراه شد ، اتفاقات مختلف ، رابطه ها ، قلب های گره خورده ، در اخر شنیده ها و دیده ها گویا این زمان رو به راحتی جلو میبردن.
YOU ARE READING
𝐍𝐚𝐤𝐞𝐝 𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥
Randomزمان! کلمه ای که توی دنیای پرنس گرگینه ها ، جئون جونگکوک، نقطه ضعف بود. اون پسر با زیباترین سیما و مدهوش کننده ترین صدا ، کسی که همه الفاها و حتی امگا ها دنبالش بودن ، با زمان زندگیش رو تغییر داد! چه اتفاقی میفته اگر کیم تهیونگ ، پسر زمردی ، کسی که...