___
آخر گشوده شد ز هم آن پردههای راز
آخر مرا شناختی ای چشم آشنا
چون سایه دیگر از چه گریزان شوم ز تو
من هستم آن عروس خیالات دیرپاچشم منست اینکه در او خیره ماندهای
لیلی که بود؟ قصه چشم سیاه چیست؟
در فکر این مباش که چشمان من چرا
چون چشمهای وحشی لیلی سیاه نیستدر چشمهای لیلی اگر شب شکفته بود
در چشم من شکفته گل آتشین عشق
لغزیده بر شکوفه لبهای خامشم
بس قصهها ز پیچ و خم دلنشین عشقدر بند نقشهای سرابی و غافلی
برگرد... این لبان من، این جام بوسهها
از دام بوسه راه گریزی اگر که بود
ما خود نمیشدیم چنین رام بوسهها!___