Chapter 1 & 2

8.5K 320 134
                                    


‌جان نگاهش رو سر تا سر محوطه ی زندان چرخوند تا طبق خواسته ی تهیونگ چک کنه کی داخل اون جهنم واقعی دلالِ جدیدِ سیگارِشونه.

از اونجایی که دلال سیگار قبلیشون شب قبل خودش رو به قصد فراری که میدونست عین خودکشیِ مطلقِِ به سمت در آهنی که برق ولتاژ بالا بهش متصل بود و داخل محوطه حیاط قرار داشت چسبونده بود و قبل از اینکه برق ولتاژ بالای در و دیوار محافظ اون رو بگیره توسط نگهبان هایی که بالای اون دژ عظیم در حال نگهبانی توی شیفت خودشون بودن کشته شده بود.

_هی، اونجا رو.

جان توجه تهیونگ رو که کنارش روی صندلی سنگی بزرگی که شکل گردی داشت نشسته بود جلب کرد و باعث شد سرش رو به طرف قسمتی که اون میگه بچرخونه.

دیدن مرد نسبتا قد بلندی که به راحتی عضلات بازو و سینه اش توی چشم بود، نشون میداد که حرفه ای به بدنش رسیدگی میکنه اما این دلیلی نمیشد تهیونگ  خودش رو عقب بکشه.

عصبی خندید.

_از این باید گرفت؟

_مجبور نیستی.

جان هشدار دهنده گفت و همینطور که شونه ای بالا می انداخت خندید.

هردوی اون ها میدونستن که تهیونگ  فقط بخاطر اینکه جونگ کوک دو روزی میشد سیگار نکشیده بود میخواست هر چه سریع تر اون پاکت سیگار لعنت شده رو براش بگیره، اما اول باید اطرافش رو چک میکرد و از  تحت نظر نبودنشون مطمئن میشد چون اونا قول داده بودن که تا وقتی پاشون به اولین دادگاهشون نرسیده هیچ دردسری درست نکنن و حتی فکر فرار به سرشون نزنه.

_با چی معامله میکنه، میدونی؟

تهیونگ همینطور که از جان پرسید از روی صندلی بلند شد و ایستاد، اون ریسک نزدیک شدن به ویل رو میدونست اما اهمیتی نمیداد.

حتی هیچکدوم به جونگ کوکی که روی نیمکت کمی دور تر دراز کشیده بود نگاهی نمی انداختن، چون میدونستن اون از قبل بهشون هشدار داده بود که نیاز به سیگار نداره و به هر حال میتونه تحمل کنه و بهتره سمت دار و دسته ی ویل قدمی برندارن.

_راندو میگفت اینطوریه که با گرفتن چیزی بهش بدهکار میشی و هر وقت هر چیزی خواست ازت میگیره اما هیچوقت مشخص نیست کِی!

_اون از کجا میدونست؟ 

جان دستی به پشت گردنش کشید و با خنده گفت.

_نپرس!

تهیونگ  که متوجه لحن جان نشده بود سری به معنی باشه تکون داد و زیر لب با زمزمه کردن فاکی به سمت میز و صندلی های سنگی داخل حیاط محوطه که گرد چیده شده بود قدم برداشت.

میدونست قرار نیست به همین راحتی اون پاکت سیگار رو بدست بیاره اما اون تمام افکارش پر از سیگار نکشیدن جونگ کوک بود و همین باعث مصمم تر شدنش میشد، چون به خوبی خبر داشت اون چقدر با کشیدن سیگاراش آروم میشه.

𝑻𝒉𝒆 𝑾𝒆𝒂𝒑𝒐𝒏(𝑲𝒐𝒐𝒌𝑽)Where stories live. Discover now