میدونم به شرط آپ نریسید😩،ولی دلم نیومد منتظرتون بزارم💖🥺
.
.
.
.
🔞هشدار اسمات🔞خجالت زده دستش و رو لبش کوبید
(+این دیگه چی بود...خدایا منو بکش)
جیم به واکنشش خندید و گفت:
÷نیاز نیست خودت و خفه کنی...بزار بیان بیرون
خون به زیر گونه هاش دوید دستاش و از صورتش فاصله داد و اجازه داد اون صداهای ریز از گلوش فرار کننجیم ملایم دستش و رو دیکش حرکت داد...
(+فااک دستاش...اونا جادویی ان...)
کوک موقعیت و از یاد برد و خودش و به جیمین سپرد و از حس حلقه ی دستاش دور عضو سفتش غرق سرخوشی شد
+هاه خیلی...هه ح...حس خوبی د...هاهه داره
جیمین دستاش و با مهارت رو دیکش تکون میداد
با شصتش شکاف سرش و مالش میداد و طول دیکش و طی میکرد÷اولین بارته یه پسر بهت هندجاب میده؟
+آهه...آ...اره...هه
تو گوشش با صدای آرومی گفت:
÷دوسش داری؟؟
(+اره لعنتی عاشقشم...)
+او...اومم
پسر حلقه دستش و تنگ کرد که کوک از درد لبش و گازید
+آخخ!!÷درست جواب بده...(÷بانی بی ادب)
+اوهوووم...دو...دوسش دار...اهه دارم
با ندیدن عکس العملی از جیم دستش و رو دست اون گذاشت
+آاهخ...در...درد...دارم...جیمینیی!!
جیم بخاطر لحن صدا شدنش توسط لبای سرخ و بوسیدنی پسر لعنتی فرستاد و نفس عمیقی کشید
(÷این بیبی بوی؟!...شت...یه روز یجوری به فاکت میدم که عقلت از کار بیوفته)
کمی دستش و شل کرد تا پسر بیشتر از این اذیت نشه،ناله های شهوتناک کوک تو فضای سربسته اکو میشد و هورنی ترش میکردباید خودداری جیم و بخاطر داشتن پسر تو یک میلی متریش و بفاک ندادنش تحسین کرد،هرکسی جای اون بود دیوونه ی آواهای فریبنده و هیکل دلربای پسر میشد با این وجود پسر کوچیکتر نهایت تلاشش و واسه کنترل کردن خودش میکرد
(÷باید...آروم پیش برم،وگرنه بهش آسیب میزنم)سرخی صورت پسر به گوشاشم رسیده بود،نیشخندی رو لبای پسر کوچیکتر شکل گرفت حلال گوشش و به دندون گرفت که ناله پسر بلندتر شد و لرزید...
(÷یعنی نقطه ضعفش اینه؟)
با ریختن چند قطره پریکام از سر عضوش از حدسش مطمئن شد زبونش و دراورد و گوشش و میلیسید و میک میزد+ن...نهه آهه اونجا...نههه
÷گوشات حساسن؟...هووم؟
+اووم آرهه...آه!
صدای در سرویس جفتشون و پروند،ظاهرا دوتا دختر وارد شده بودن و مشغول تعویض آرایششون بودن اینو میشد از مکالمه اشون فهمید÷شووو صدات در نیاد
کوک تند تند سرش و بالا پایین کرد
جیم چرخی به کلش داد و بیرحمانه به جون گوش دیگه ی کوک افتاد و نرمیش و اسیر لبهاش کرد...
+آهه...نک...نکن...هاهه لط...لطفا...میشنَ...آه...وَن
جیمین بی اعتنا به کارش ادامه میداد
حس حرارت و خیسی زبون پسر گوشش و قلقلک میداد و باعث میشد دلش پیچ و تاپ بخورهتو دستاش تکون های ریزی میخورد و سعی داشت ناله هاش و تو گلو خفه کنه تا بیشتر از این رسوا نشه
+آهه...ن...نمیتون...نم...هاااااه!!...
جیم سریع دستش و رو دهن پسر گذاشت و حرصی زمزمه کرد
÷مگه نگفتم ساکت؟
YOU ARE READING
♦️♥️Red Apple♥️♦️
Romanceتهیونگ پسری که شکست عشقیش آتش انتقام و درونش شعله ور میکنه... جونگکوک کسی که بخاطر غرور نوجوانی اشتباهی نابخشودنی رو مرتکب میشه... . . . پسر: تو...منو از کجا میشناسی؟ پوزخندی زد و گفت:چطور ممکنه کسی که بهترین دوران زندگیم و برام جهنم کرد فراموش کنم ...