💉🩹ترحم یا عشق

1.2K 122 11
                                    

برای اینکه گیج نشید:
(...)این علامت چیزی که شخصیت ها تو فکرشون میگن.
+ جانگکوک
÷جیمین
_تهیونگ
.
.
.
.
🔞هشدار اسمات🔞

آه غلیظی بخاطر خیسیو گرمای دور دیکش کشید
÷به نعفته دندون نزنی
کوک سعی کرد چیزی بگه ولی بخاطر عضو جیمین تو دهنش فقط صداهای نامفهومی از گلوش خارج شد...
خواست دستش و بیاره بالا و جیمین و متوقف کنه ولی جیم یکی از زانوهاش و رو دستای اسیرش گذاشت
÷اگه پسر خوبی باشی بهت لذت میدم
و شروع کرد به تلمبه زدن تو دهنش،با هر بار حرکتش عضوش و جلوتر می‌برد
پسر نمی‌تونست درست نفس بکشه خوردن دیکه جیمین به حلقش این حس خفگی رو تشدید میکرد و باعث عق زدنش میشد
احمقانه بود کوک با وجود دردی که داشت حتی راست نشده بود و حالا جیم از لذت حرف می‌زد...کی میتونست با تجاوز ارضا بشه که اون دومیش باشه
هرچند فکرش خیلی پایدار نبود نه تا وقتی که تهونگ موقع کوبیدن تو حفره اش اتفاقی به پروستاتش ضربه زد
+اوووووووووممممم...
وی با شنیدن ناله کشدار کوک نیشخندی زد و سرجاش ثابت موند
_نکنه...لیسی به لبش زد و ادامه داد...پیداش کردم؟
÷آهه...اوممم...خیلی خوبه...هاه داغ و هاه نرم
_کیتن چطوره بزاری یه نفس بگیره؟
÷لعنتی...اهه...باش
عضوش و بیرون آورد که کوک شروع به سرفه کرد
وی که منتظر همین بود همون نقطه قبلش و هدف گرفت و محکم داخلش کوبید
که کوک لرزی کرد و ناله اش بلند شد
+ن....نهههه...اون...هاه...اونجا...ااههه
ترسی بخاطر تجربه این لذت ناشناخته درون پسر رخنه کرد.
وی تند تند به اون نقطه ضربه میزد
_فاک...حسش آهه میکنی...هاه...بانی؟
+دار..دارم...اه...میا...

وی با شنیدن این جمله مسیر دیکش و تغییر داد و پسر که به خواستش نرسیده بود با بیقراری سرش و رو بالشت کوبید
از این حس نیاز متنفر بود
دلش می‌خواست زودتر خالی بشه
شهوت به جیمین اجازه صبر بیشتر و نمی‌داد پس دوباره دیکش و رو لب پسر کشید
÷برام...بخورش
+ن...آه...نه
وی از قصد به نقطه پی کوک ضربه زد و گفت:
_ اگه انجامش ندی...هاه...تا صبح باید زیرم...اهه باشی
تصورشم برای کوک ترسناک بود
+باید...چی...کار...آخ...بکن...م
÷سرش و زبون بزن
کوک با اینکه چندشش میشد به حرفش گوش داد و لیسی به سر عضوش زد
÷اوممم...خوبه...ادامه بده
پسر زبونش و رو طول عضوش کشید و دوباره سرش و لیسید
مکی بهش زد و سعی کرد اونو داخل دهنش کنه ولی حالش بد شد...نفس عمیقی کشید...دوباره داشت بغض میکرد...
÷اینا ... برای کیتن کافی نیست...بانی

بعد حرفش با دو دستش سرش و گرفت و دیکش و تا جا داشت تو دهنش فرو کرد
آتش شهوت تن هردو پسرو در بر گرفته بود و عقلشون و از کار انداخته بود

جیمین در حین ضربه زدن تو دهن کوک روشو سمت وی کرد
÷نمیخواید لبای کیتن و داشته باشید...ددی؟
وی سرمست از شنیدن کلمه ددی از دهنش گفت:
_با کمال...آه...میل بیبی کَت
و سرش و جلو برد
حین کوبیدن تو سوراخ و دهن پسر هم و میبوسیدن
زبوناشون رو هم میلغزید و ناله های ریزشون به گوش کوک میرسید
جونگکوک با حس اینکه چیزی بیشتر از یه سکس توی(sex toy) نیس بغضش شکست و چشمه اشکاش جوشید و
رو صورتش جاری شد

♦️♥️Red Apple♥️♦️Donde viven las historias. Descúbrelo ahora