ریموس
ریموس خودش رو تو اتاق نشیمن ظاهر کرد. این که وسط جمله ی یه نفر خودتو غیب کنی کار خیلی بی ادبانه ای بود ولی ریموس واقعا اهمیتی نمیداد چون باید هرجور شده از هر کوفتی که اسمش بود فرار میکرد.این قرار یکی دیگه از قرارهایی که مامانش براش جور میکرد بود و افتضاح ترینش هم بود. طرف_ هر چی که اسمش بود _ به طرز غیرقابل باوری کسل کننده بود. اونقدر کسل کننده که ریموس همین الانش هم اسمش رو فراموش کرده بود.
با یکی از دستاش صورتش رو مالوند و به بهم ریختگی که اسم اتاق نشیمن روش بود نگاه کرد و با چشمای باریک به سیریوسی که روی مبل ولو شده بود و آب دهنش تو خواب از کنار دهنش بیرون میریخت نگاه کرد. ژاکت چرمش روی زمین مچاله شده بود و بالای ژاکتشم چند تا تیکه لباس انداخته شده بودن. چند تا لیوان خالی و یه ماگ که تا نیمه از قهوه پر شده بود قسمت های مختلف اتاق رو نقطه گذاری کرده بودن. ریموس فقط برای سه ساعت خونه رو ترک کرده بود و نشیمن جوری به نظر میرسید که انگار توش بمب ترکیده بود. هیچ جوابی واسه اینکه سیریوس چطور تونسته بود تو این زمان کم اتاق به این بزرگی رو بهم بریزه پیدا نمی کرد.
تنها چیزی که میدونست این بود که به هیچ وجه قرار نبود این گند و الان جمع کنه.
چوب دستیش رو از جیبش در آورد و لیوان هارو و هدف قرار داد و زمزمه کرد :"وینگاردیوم لوی اوسا"
لیوان شناور شد و یکم از آب توش تا نزدیکی لبه ی لیوان اومد و یکم از آب توش روی صورت سیریوس ریخت. ریموس به آرومی چوبدستی رو حرکت داد و با نیشخند به ریختن آب روی صورت سیریوس نگاه کرد.
سیریوس هینی کشید و یک ضرب نشست. به شدت ترسیده به نظر میرسید و همین حالت چهرش روز ریموس رو ساخت. سیریوس همونطور که با دستاش صورتش رو میمالوند گفت :" قول داده بودی دیگه این کارو نکنی ":"توعم قول داده بودی دیگه خونمو بهم نریزی "
سیریوس خمیازه کشید :"خونمون"
ریموس با عصبانیت به هوا ضربه زد و سیریوس ازش پرسید:"قرارت چطور بود؟"
ریموس ناله ای کرد؛ خودش رو کنار سیریوس رو مبل انداخت و دستی به موهاش کشید :" افتضاح. فقط..افتضاح"
:"یعنی انقدر بد بود؟"سیریوس همونطور که با چوبدستی ژاکتش رو روی جوب لباسی مینداخت و یکم به دور و اطراف سر و سامان میداد پرسید. اگر چه هیچ قصدی برای تمیز کردن از خودش نشون نداد.
:"سه ساعت تمام درباره ی تاثیرات آب و هوا روی شاخک و موهای جونور ها حرف زد. سه ساعت تمام. "
سیریوس خنده ی تمسخر آمیزی کرد و خودش رو به پشت روی مبل انداخت. ریموس دهن کجی ای به اتاق بهم ریخته کرد. میتونست بزاره سیریوس خودش تنهایی همه جارو مرتب کنه ولی هر دوتاشون میدونستن که این جوری سه روز طول میکشید تا تموم شه؛حتی با جادو . شاید یکم کار کردن ذهنش رو از آقای حوصله سر بر دور میکرد.
YOU ARE READING
No Mum, He really is my boyfriend {Wolfstar}
Fanfictionاگه ریموس قراربود به یکی دیگه از اون قرارهایی که مامانش برنامشو چیده بود بره، با چکش صورت خودشو خرد میکرد. نه اینکه اون پسرها مشکلی داشته باشن ، اونا... خب اونا به طرز فوق العاده ای کسل کننده بودن ولی مشکل اصلی احتمالا گرگینه بودنش بود. پس وقتی نقش...