last chapter : The Boy Who Pouted

162 30 20
                                    

جیمز

:" از این خوشم‌ نمیاد" جیمز ، با لب های بیرون داده گفت. با اخم به نوشیدنی کره ای و حباب های توش نگاه کرد. صدای خنده ی لیلی رو شنید و بهش خیره شد. لیلی نگاه معصومانه ای بهش کرد و کمی از آب داخل لیوانش رو خورد. حتی تلاشی برای پنهان کردن نیشخندنش نمیکرد.

هر چی میخواست میتونست بگه، ولی اون قهر نکرده بود.فقط اعصابش از اینکه دوتا بهترین دوستش خیلی بی ادب بودن خورد شده بود. اصلا هم شبیه بچه ای که اسباب بازی مورد علاقه اش رو دزدیدن رفتار نمیکرد. اون یه بچه نبود. و سیریوس هم اسباب بازیش نبود. و اصلا هم اهمیتی نداشت که بخاطر مونی پیچونده بودتش

واقعا بخاطر ریموس نپیچوندتش . ریموس و سیریوس ، هردو ، دوستش بودن و اصلا هم اهمیتی نداشت که وقتی قرار گذاشتن که اون و لیلی و ببینن و یه نوشیدنی باهم بخورن ، به صورت بی ادبانه ای سکس کردن رو ترجیح دادن. اصلا. بخاطر اینکه الان همه ی زمانشونو باهم میگذروندن نپیچونده بودنش. ظاهرا دیگه به اندازه دو ماه گذشته براشون مهم نبود.

:" لبات اویزونه" لیلی خندید.

:" نه . لب هام آویزون نیست. من هیچوقت لب هام و آویزون نمی‌کنم." با غر غر زیرلبی گفت.

دهنش رو از نوشیدنی پر کرد و با عصبانیت زبونش رو رو سیبیلی که از حباب های نوشیدنی ایجاد شده بود  کشید. خنده ی لیلی رو نادیده گرفت . غضبناک به در خیره شد و منتظر شد تا دوتا دوست ( خیلی بی ادب و خیلی دیر کرده اش ) وارد شن.

ولی نشدن. ساحره ای با پیراهن صورتی وارد شد. کوتوله ای با ریش های زنجبیلی وارد شد.و یه پسر مدرسه ای اسلیترینی  ، که بهش نمی‌خورد بیشتر از چهارده سالش باشه ، اومدن تو. ولی سیریوس و ریموس نیومدن.

:" نیم ساعت دیر کردن" با عصبانیت دست هاش رو به جلو انداخت و به ساعت روی دیوار نگاه کرد. :" چی میتونه انقد مهم باشه که نیم ساعت بخاطرش دیر کردن؟"

لیلی دهنش رو باز کرد که جواب بده. ولی جیمز میتونست جوابش رو پیش بینی کند. پس دستی به نشونه ی سکوت بالا برد. :" نگو"

:" الان دیگه قرار میزارن ، معلومه که دارن سک..."

:" نکن" جیمز با حالت منزجر شده ای گفت :" نگو.نیازی ندارم که بدونم پدفوت و مونی همو... فقط نگو"

:" وقتی حسودیت میشه خیلی کیوت میشی." لیلی خندید. دستش رو داخل کیفش برد .از توش آب نبات لیمویی بیرون آورد و توی دهنش انداخت.

:" حسودیم نشده. چرا باید حسودیم شه؟" عینکش رو با کمک سرانگشت هاش بالا تر برد و دست هاش رو روی سینه اش به هم گره زد. قبل از اینکه لیلی دوباره بهش بخنده،  گفت :" الان دو ماهه که قرار میزارن. خدایا ، اصلا کنترلی رو خودشون ندارن."

لیلی دهنش رو باز کرد که جواب بده ولی همونموقع ، در کافه سه دسته جارو باز شد و سیریوس بلک با غرور وارد شد. موهاش یکم به هم ریخته بود و گونه هاش یکم صورتی بودن. ریموس لویپن ، با لب های ورم کرده که با لبخندی از هم فاصله گرفته بودن ، پشت سرش با فاصله ی نزدیکی دنبالش می‌کرد.

No Mum, He really is my boyfriend {Wolfstar}Onde histórias criam vida. Descubra agora