سیریوس
سیریوس با کله وارد آشپزخونه شد. به هوپ لبخند زد و هوپ قبل از اینکه به خوندن پیام امروز برگرده در جواب لبخندی بهش زد. زیر روزنامه ی جادوگری یه روزنامه ی ماگلی بود.
ضربه ی به کتری زد و منتظر شد تا بجوشه. از کابینت ماگ مورد علاقه اش رو برداشت و در همون حال چشمش به ماگ مورد علاقه ی مونی خورد. از گوشه ی چشم نگاهی به هوپ انداخت. مثلا دوست پسر مونی بود. دوست پسرا برای دوست پسرشون جایی درست میکنن دیگه. نه؟
از تو کابینت هم ماگ خودش هم ماگ مونی رو بیرون آورد. یه تی بگ تو لیوان مونی و یه قاشق پودر قهوه ی فوری توی ماگ خودش ریخت. کتری صدای کلیکی از خودش در آورد و اون برای هردوشون نوشیدنی درست کرد. اینو یادش بود که مونی چاییشو با دو قاشق شکر و یه عالمه شیر دوست داشت.
ماگ هارو برداشت. کارش خیلی خوب بود. جرا تا الان سعی نکرده بود دوست پسر باشه؟ راستش، یه بار سعی کرده بود ولی خوب تموم نشده بود. با باسنش در اتاق نشیمن رو باز کرد و قدم به داخل گذاشت. هوپ به دنبالش داخل اومد. ظاهرا کارش با روزنامه تموم شده بود. گذاشت تنها صندلی باقی مونده رو برداره. و از اونجایی که دوست پسر خیلی به فکر و عاشقی بود. روی دسته ی صندلی مونی نشست و ماگش رو جلوش گرفت. مونی با نگاهی توام از گیجی ماگش رو گرفت و یکم ازش نوشید. انگار انتظار داشت توش سمی چیزی باشه.
سیریوس نیشخندی به پرانگز زد. ایوانز چشماشو ریز کرد ولی لب هاش به سمت بالا متمایل شدن. میتونست هرچقدر میخواد تظاهر کنه که ازش متنفره ولی میدونست اندازه ی پرانگز دوستش داره.
خب، شاید اون قدر نه ، ولی تو همین حدودا.:" پارتی امشب ساعت چند شروع میشه ، ایوانز؟" سیریوس قلپ گنده ی از قهوه خورد و پرسید.
:" هشت. شمادوتا اجازه ندارید دیر کنید . و بله حرفم شامل توهم میشه ، بلک" با لحن آمرانه ای گفت و چشماشو برای سیریوس نازک کرد.سیریوس صدایی از سر ناباوری در آورد و لیلی چشم هاش رو چرخوند :" تو همیشه دیر میکنی و ریموس همیشه زود میاد.امیدوارم با همدیگه این زمان اومدنتو درست کنید."
:" ما همدیگه رو متعادل میکنیم." لبخندی زد و موهای مونی رو از پیشونیش کنار زد. مونی زیر لمسش یخ زد و سیریوس تازه فهمید چیکار داره میکنه. سریع دستش رو عقب کشید ، انگار که سوخته بود. با ترس به ایوانز و پرانگز نگاه کرد. هوپ داشت بهشون لبخند میزد ، پرانگز بهت زده شده بود و ایوانز داشت با حالت مشکوکی نگاهشو بین اون دوتا میچرخوند.
:" وات د.."
مونی سریع حرف پرانگز و قطع کرد:" مامان ، به نظرت درباره ی کادوی تولدلیلی احتیاج دارم" از جاش پرید ، چایی نیمه خورده اش رو به سیریوس داد و مادرش رو به سمت آشپزخونه راهنمایی کرد. نگاه سریعی به سیریوس انداخت و سیریوس فهمید باید همه چیز رو به پرانگز و ایوانز توضیح بده.
YOU ARE READING
No Mum, He really is my boyfriend {Wolfstar}
Fanfictionاگه ریموس قراربود به یکی دیگه از اون قرارهایی که مامانش برنامشو چیده بود بره، با چکش صورت خودشو خرد میکرد. نه اینکه اون پسرها مشکلی داشته باشن ، اونا... خب اونا به طرز فوق العاده ای کسل کننده بودن ولی مشکل اصلی احتمالا گرگینه بودنش بود. پس وقتی نقش...