این چپتر اسمات داره.
ریموس
دهن سیریوس .
اوه فاک . دهن سیریوس .
هیچ کلمه ای نبود. از بین همه ی کتاب هایی که خونده ، بازم هیچ کلمه ای نبود که دهن سیریوس رو توصیف کنه.
فقط تماشاش کرد. نمیتونست چشم هاش رو از سری که بین پاهاش عقب جلو میشد برداره. موهای مشکی سیریوس رو پیشونیش افتاده بودن. دستش رو دراز کرد و موهاش رو تو مشتش گرفت. محکم تر از جوری که خودشم انتظار داشت و دید که چجوری دیکش از دهن سیریوس بیرون میاد. تقریبا با دیدنش اومد.
سیریوس هیچ تجربه ای تو بلوجاب دادن نداشت ، ولی مثل همه ی کارهایی که میکرد ، خیلی زود یاد میگرفت. داشت حرکت های چند روز قبل مونی رو کپی میکرد. خیلی زود نفس مونی بند اومد و شروع به حرکت دادن باسنش به عقب و جلو کرد. میخواست بیاد. میخواست توی دهن سیریوس بیاد. میخواست سیریوس مزه اش رو بچشه. هم میخواست این لحظه تا ابد ادامه داشته باشه ، هم دوست داشت سریع تموم شه.
:"فاک" تمام بدنش داشت اتیش میگرفت. قلبش داشت از سینه اش بیرون میزد و نفس کشیدن براش سخت شده بود. ولی از لحاظ خوبش. از لحاظ اوه-فاک-اره. از لحاظ لطفا-بزارید-همینجوری-بمیرم.
خیس و گرم و بهترین جا برای دیک ریموس. این تنها توضیحی بود که برای دهن سیریوس در اون لحظه به ذهنش میرسید. مغزش به سوپ تبدیل شده بود. اگه باسیلیسک همین الان دیوار و میشوند و میومد تو، ریموس نمیتونست از خودش دفاع کنه. حتی نمیتونست اون موجود و شناسایی کنه. هیچ کاری به جز حس کردنِ قرار نداشتن لب های سیریوس دور دیکش نمیتونست بکنه.
:"زبونتو... اوه آره.. دقیقا همینطوری... فاکینگ هل ، سیریوس" ناله کرد و ملحفه رو محکم تر بین انگشت هاش کشید. اگه میتونست، اگه دهنش مشغول نبود، مطمئن بود سیریوس الان به قدرتی که روش داشت میخندید.
یکی از دست های سیریوس که روی رونش بود رو گرفت و به بالا کشید. سیریوس صدایی از خودش در آورد ولی به کارش ادامه داد. مونی سر انگشت هاش رو بوسید و زبونش رو اولی کشید و وارد دهانش کرد. ناله ای دیک ریموس رو به لرزه در آورد . ریموس خندید و دندونش رو روی طول انگشت سیریوس به حرکت در آورد.
:" میخوام به فاکم بدی" انگشت سیریوس رو از دهانش در آورد و گفت.
:"ممفم؟" سیریوس با دهان پرش گفت و با چشم های طوسیش به بالا نگاه کرد.
:" میخوام که... فاکینگ نیاز دارم که به فاکم بدی" خودش رو تصحیح کرد.
از موهای سیریوس گرفت و از دیکش دورش کرد. لب هاشون رو بهم کوبوند. نفس بند اومده بود و عرق کرده بود. و خیلی به اومدن نزدیک بود. روی تخت جابهجا شد و سیریوس رو با خودش کشید. حالا هر دوشون دراز کشیده بودن. دست هاش رو تو باکسرش برد و دیکش رو محکم تو دستش گرفت. نفس سیریوس روی لب هاش بند اومد و دندون هاش رو توی پوست نرم لب پایینش فرو برد. بهترین پوزیشین نبود ولی هیچکدومشون اهمیت نمیدادن.
YOU ARE READING
No Mum, He really is my boyfriend {Wolfstar}
Fanfictionاگه ریموس قراربود به یکی دیگه از اون قرارهایی که مامانش برنامشو چیده بود بره، با چکش صورت خودشو خرد میکرد. نه اینکه اون پسرها مشکلی داشته باشن ، اونا... خب اونا به طرز فوق العاده ای کسل کننده بودن ولی مشکل اصلی احتمالا گرگینه بودنش بود. پس وقتی نقش...