مهمونی توی خونه شوانلو بعد از چند ساعت کوتاه تموم شد و جان با دادن کادوی گرون قیمتی که برای بچهی شوانلو خریده بود ازشون خداحافظی کرد و سوار ماشین لوکسش شد و به سمت عمارت به راه افتاد.
همونطور که رانندگی میکرد آرنجش رو بالا آورد و کنار شیشه در ماشین گذاشت و متفکر انگشتش رو به چونهش کشید.
چیزایی که امشب یوچن بهش گفته بود کاملا بهمش ریخته بود و کلافه از اینکه چطور میتونست مشکلی که جدیدا برای شرکتشون به وجود اومده بود رو حل کنه به جاده مقابلش خیره بود.فردا که به شرکت میرفت باید در رابطه با این قضیه با چنگ صحبت میکرد و برای پیدا کردن کسی که عامل این مشکل بود دست به کار میشد.
اون آدم هر کسی که بود کاملا از کارهای شرکت خبر داشت و جان هرطور شده بود باید سر از این قضیه درمیاورد و بهش نشون میداد در افتادن با شرکت شیائو چه عاقبتی داره.انقدر به فکر فرو رفت که متوجه ماشینی که داشت ازش سبقت میگرفت و نزدیک بود باهاش تصادف کنه نشد. که یکدفعه با صدای ممتدد بوق ماشین چشماش گشاد شد و به سرعت فرمون رو چرخوند.
همون اطراف کنار خیابون پارک کرد و کلافه و عصبی مشتش رو به فرمون کوبید.+لعنتی!
چشماش رو بست و نفسش رو محکم بیرون داد.
بعد از چند ثانیه دوباره به راه افتاد. باید هرطور میشد اونی که برای شرکت مشکل درست کرده بود رو پیدا میکرد. هیچ رحمی تو کارش نبود. با اینجور آدما باید مثل خودشون رفتار میکرد. باید بهشون نشون میداد با کی طرفن!.
.
.
پرستار بعد از دو ساعت به سراغ ییبو رفت و سرمش که الان تموم شده بود رو از دستش درآورد.
با این کار ییبو هیسی کشید و چشماش رو باز کرد. با اخم به پرستار خیره شد._چرا اینجوری سوزنو در میاری؟؟
دختر پرستار که یه آلفا بود پوزخندی زد و مغرورانه سرش رو بالا گرفت.
+به من چه که شما امگاها ضعیفین و حتی نمیتونین درد یه سوزن کوچیک رو تحمل کنین!
ییبو عصبانی دستاش رو مشت کرد و با خشم به دختر خیره شد. چطور به خودش اجازه میداد اینجوری باهاش صحبت کنه؟ اون دیگه اونقدر بزرگ شده بود که اجازه نمیداد هر کی رسید به خاطر امگا بودنش بهش بیاحترامی کنه. کاملا مشخص بود دختر با حرص سوزن سرم رو از پوستش بیرون کشیده بود.
رو بهش توپید:_چی بهت میرسه انقدر به آلفا بودنت افتخار میکنی؟ عجیبه چطور دختر بیشخصیتی مثل تو رو توو این بیمارستان راه دادن!
دختر پرستار از شدت عصبانیت صورتش سرخ شد و با اخمی که روی پیشونش نقش بسته بود بدون زدن هیچ حرفی از اتاق بیرون رفت.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
𝙜𝙞𝙫𝙚 𝙢𝙚 𝙮𝙤𝙪𝙧 𝙡𝙤𝙫𝙚
Hayran KurguGive me your love عشقت رو بهم بده Zhan top, Omegaverse, Romance, Smut, M-preg عشق برای شیائو جان یه چیز مسخره و حوصله سر بر بود. اون توی تمام این سال ها هیچوقت عاشقی نکرده بود... هیچوقت به کسی دل نبسته بود... تا اینکه اون پسر رو دید و به یکباره ت...