part2 🌙

866 131 45
                                    

قسمت دوم

- خب جانگکوک، این تهیونگ و اینم تو، خودتون باهم کنار بیاین من دیگه باید برم به اندازه کافی دیر کردم.

تهیونگ جوابی نداد برای همین کوک به جای اون سرشو به نشانه ی موافقت تکون داد.

هوسوک بعداز نگاه ریزی به تهیونگ بیرون رفت و درو پشت سرش بست و اون دوتا رو باهم توی اون اتاق تاریک و دلگیر تنها گذاشت.

پسری که تهیونگ نام داشت روی تخت نرمی که حداقل سه پتو به طرز شلخته ای روش انداخته شده بود، نشسته بود و از پنجره به بیرون خیره شده بود.

کوک اول با خودش حدس زد که شاید داره باغ پشت بیمارستان رو تماشا می‌کنه ولی اون دیگه زیادی خیره بود و حداقل چند دقیقه ی بود که حتی متوجه ی ورود اون به اتاقش نشده بود برای همین سعی کرد اول اون جلو بره پس گلوشو صاف کرد و گفت:

-سلام من جئون جانگکوکم از این به بعد قرارهه من مراقبت باشم.

کوک وقتی اینو می گفت توقع داشت که اون پسر خر کیف بشه، آره قطعا این کلمه بهترین چیزی بود که می شد توقع کوک رو از تهیونگ برسونه.

خر کیف...

و البته یه جمله ی مثل:

آه دارم خواب می بینم جانگکوک تو خواننده ی مورد علاقه ی منی، بهش تحویل بده اما خب برخلاف انتظارش تهیونگ حتی برنگشت تا نیم نگاهی بهش بندازه.

انگار که اصلا وجود اون براش مهم نبود یا اینکه اصلا متوجه حضور اون نشده بود!

به هر حال به نظر تهیونگ هم به همون اندازه که کوک بهش اهمیت نمی داد به کوکی بی اهمیت بود.

جانگکوک نمی‌خواست بدونه اون پسر چشه و یا اینکه داره چیکار می‌کنه پس بدون حرف دیگه ای روی صندلی کنار در نشست و شروع به بررسی اتاق کرد.

اتاق هم مثل راهرو پر از گیاه بود ،گیاه های سبزِ بدون گل...

"جالبه فک کنم برگ های بزرگ رو دوست داره"

اتاق فقط یه تخت داشت و یه میز کوچیک که دوتا صندلی رو شامل می شد و در کنار تخت که پر از کتاب بود.

قشنگ یه کوه کتاب رو کنار تختش جا داده بود و کاناپه ی سبز رنگ گوشه ی اتاق یه جورایی حس اتاق یه بیمار بودن رو یه تنه کاهش می داد اما عجیب بود که‌ در کنار شلختگی، اتاق کاملا مرتب بود.

don't tell me strange 2Where stories live. Discover now