part17 🌙

494 89 81
                                    

قسمت هفدهم

- جانگکوک تو منو دوست داری؟

کوکی مثل همیشه درست مثل اینکه دربرابر سوال چطوری بگه خوبه جواب داد:

-معلومه که دارم .

اما همسرش جدی تر پرسید:

-مطمئنی که واقعا دوسم داری؟

سوال؛ سوال عادیی نبود برای همین کوک گیج به می سو نگاه کرد که خیلی جدی رو به روش نشسته بود برای همین دست از غذا دادن به یوجین برداشت:

-چی داری میگی؟اگه دوست نداشتم برای چی باهات ازدواج کردم ؟!

اما این حرف باعث نشد می سو آروم بشه بلکه حالشو بدترم کرد:

-تو چت شده می سو حالت خوب نیست؟

اون درحالی که داشت اشک می ریخت جواب داد:

-اگه دوسم داری پس اون پسره این وسط چی میگه؟

کوک گیج پرسید:

-کدوم پسره؟

می سو داد زد:

-خودتو نزن به اون راه تهیونگ رو میگم.

یوجین با صدای داد می سو ترسید و شروع به گریه کرد:

-اپا میتلسم.(می ترسم)

کوک سریع بغلش کرد:

-اوو یوجینا چیزی نیست هی خانم یانگ.

بلند پرستا یوجین رو صدا زد و اون سریع اومد پیششون و کوک یوجین رو به بغلش داد:

-بقیه ی شام یوجین رو توی اتاقش بهش بده .

اون سرتکون داد و درحالی که بچه هنوزم گریه
می کرد اونو به اتاق برد، کوک عصبی برگشت سمت می سو :

-چرا وقتی بچه اینجاست داد و بیداد راه میندازی.

-جوابمو بده جانگکوک.

کوک نفسشو بیرون داد و دستاشو بهم چفت کرد:

-حالا کارت به جایی رسیده که به یه پسر حسودی میکنی.

اون جیغ کشید:

-چی داری میگی من آدم حسودیم؟!

از جاش بلند شد و اومد کنار کوک در حالی که انقدر عصبانی بود که هر لحظه ممکن بود تار های صوتی گلوشو به فنا بده:

-تو فرق کردی کوک از وقتی رفتی اون تیمارستان همه ی فکر و ذکرت شده اون.

جانگکوک عصبی اخم هاش توی هم رفت و داد زد:

-داری چه چرت و پرتی میگی می سو.

-راست میگم دیگه تو کل زندگیت همین شده که توجه اونو به خودت جلب کنی فکر کردی نمی فهمیدم وقتی میخواستی بری ببنیش چقدر وقت صرف انتخاب لباس میکردی ؟!

don't tell me strange 2Where stories live. Discover now