کل جمعیت داخل مرکز ورزشی درحال وحشی شدنه. اونا تیم ها رو تشویق میکنن و برای بازیکنا احساس نگرانی میکنن.
این یه بازی قهرمانی هست، نبرد بین دو دانشگاه معروف. این فقط یه بازی قهرمانی ساده نیست چون غرور و شادی اونا تو خط هست.
والیبال ورزشیه که از 6 بازیکن تشکیل شده. این ورزشیه که نیاز به کار گروهی و اعتماد داره چون، بدون اون، تيم هرگز برنده نخواهد شد.
این بازی قهرمانی که الان ادامه داره دیگه فایده نداره چون دیگه ذات والیبال که عشق و علاقه به والیبال هست وجود نداره.
همه اونا به شدت میخوان برنده شن چون نمیخوان مورد تمسخر و مسخره تیم های دیگه قرار بگیرن.
"مال منه!" به زنی که فریاد زد نگاه کردم. اون پیراهنی به تن داره که روی اون اسم مدرسهاش نوشته شده و موهاش دم اسبی تنگ بسته.
اون قصد داشت بپره و توپ رو به صدا در بیاره. اما پاسور توپ رو برای اون ننداخت. در عوض، اون اجازه داد توپ روی زمین بیوفته.
پاسور قبلا خسته شده بود. اون خسته و تنها بنظر میرسید.
طرفدارای تیم مقابل داخل زمین میدوند و به اونا تبریک میگن. اونا برنده شدن.
"خانم ها و آقایان، بیایید همه به قهرمان والیبال بانوان در سال 2020_2021 تبریک بگوییم. دانشگاه SM!!!!"
خون و عرق و اشک اونا ارزششو داره و نتیجه داد. روزه ها، هفته ها و ماه ها تمرین شدید بالاخره نتیجه داد.
تو تیم دیگه همه ویران و خسته هستن، به جز سبزه که برای یه ست دیگه فراخوان داد. اما پاسورش آخر بازی تسلیم شد.
این تیم تنها تیمیه که در زمین باقی مونده. اونا همچنان توی آخرین موقعیت خودشون ایستادهان. و هیچکاری انجام نمیدن تا...
"چیکار کردی؟" سبزه با سردی از پاسور (یا همون نتظیم کننده) پرسید.
پاسور جوابی نداد، در عوض اون به پایین نگاه کرد.
"جوابمو بده!" سبزه فریاد زد و یقه پاسور رو گرفت.
"من تسلیم شدم، جن." پاسور تیم قبل اینکه آه بکشه گفت. سبزه ای که جن صداش زد، اونو هل داد و باعث شد روی زمین بیوفته.
"دیگه هیچوقت خودتو به من نشون نده و پاتو توی زمین والیبال مدرسه ما نذار. از این به بعد تو دیگه عضو این تیم لعنتی نیستی!" صداشو بلند کرد و زمینو ترک کرد.
هم تیمی های اون قبل اینکه سبزه رو دنبال کنن با حیفی به پاسور تیم نگاه کردن.
از جام بلند شدم و به سمت پاسور تیم که روی زمین دراز کشیده بود و گریه میکرد رفتم.
کنارش نشستم و آه کشیدم.
" بد افتادی واقعا، ها؟" من پرسیدم و اون سرشو تکون داد. "تو کار درستو انجام دادی."
YOU ARE READING
Capitan Bitch | Jenlisa (translated)
Fanfiction'کاپیتان عوضی' جنلیسا~ کار گروهی. اعتماد. باور. در آنجا، لالیسا برای تیم والیبال مدرسه خود تلاش کرد و با کاپیتان سخت گیر، بی رحم و با استعداد تیم والیبال به نام جنی روبی جین کیم آشنا شد. "خدایا! اون همیشه انقدر بِچه؟" یه بلوند قد بلند با ناراحتی توپ...