Worth It
ارزشش رو داره"Hey, even if you don't say anything, you're the only one who gets me. I'm going to your arms today."
"هی، حتی اگه چیزی نگی، تو تنها کسی هستی که منو میفهمه. امروز میام تو بغلت."
لالیسا
امروز از بیمارستان مرخص میشم. قرار بود تهیونگ همراهیم کنه ولی بهش گفتم اینکارو نکن چون امتحان مهمی داشت که باید شرکت میکرد.
جنی از قبل صورت حساب رو پرداخت کرده بود، و تنها کاری که باید میکردم این بود که کونمو از روی تخت بیمارستان بلند کنم.
از روی تخت بلند شدم و لباسهامو به لباسهای تمیز جدیدی که تهیونگ از قبل آورده بود تغییر دادم.
هنوز صبح زوده، فکر میکنم حدود ساعت 6 صبحه، اما از قبل میخوام به خونه برم چون اینجا تو بیمارستان راحت نیستم.
همه وسایلمو گرفتم و از اتاق خارج شدم. تو راهرو راه میرفتم که بنظر میرسید بیماران هنوز تو خواب هستن.
صبح زوده و من عینک آفتابی میزنم تا چشم سیاهمو پنهون کنم. جنی خیلی محکم بهم مشت زد.
وقتی از بیمارستان بیرون رفتم نسیم سردی ازم استقبال کرد. وقتی دیدم جنی اونطرف جاده ایستاده گیج شدم.
چشمهاش پف کرده و موهاش ژولیدهست. انگار لباس خوابش رو پوشیده.
چشمامون بههم رسید و اون سریع به سمتم دوید. نمیدونم چم شده. منم سمتش دویدم و فقط میدونم همو محکم بغل کردیم.
اون تو سینهام هق هق کرد و من متوجه شدم که پاهاش برهنهست. سعی کردم کت بلندمو دور اندام کوچیک و ریزش بپیچم تا گرم شه.
"همه چیو ول کن. من اینجام." پشتشو آروم مالیدم و اون فقط تو سینهام گریه کرد.
خیلی از مردمی که از اونجا رد میشدن با تعجب به ما نگاه میکردن. اونا ممکنه که فکر کنن من اونو به گریه انداختمش یا بعد از مدتها همو ملاقات کردیم.
من نمیدونم چه اتفاقی تو زندگی جنی میوفته و دلیل گریه اونو نمیدونم، اما تنها چیزی که میدونم اینه که اون به کسی نیاز داره.
بعد از چند دقیقه آروم شد و گریهاش رو قطع کرد. اشک هاشو پاک کردم و موهاشو مرتب کردم.
"آه امروز خیلی سرده و تو فقط لباس نازک پوشیدی." کت بلندمو در آوردم و مجبورش کردم اونو بپوشم. نگاهی به پاهاش میندازم و میبینم روی اونا خون هست.
YOU ARE READING
Capitan Bitch | Jenlisa (translated)
Fanfiction'کاپیتان عوضی' جنلیسا~ کار گروهی. اعتماد. باور. در آنجا، لالیسا برای تیم والیبال مدرسه خود تلاش کرد و با کاپیتان سخت گیر، بی رحم و با استعداد تیم والیبال به نام جنی روبی جین کیم آشنا شد. "خدایا! اون همیشه انقدر بِچه؟" یه بلوند قد بلند با ناراحتی توپ...