Capitan Bitch | Jenlisa (translated)

Chapter 12

Jersey
پیراهن ورزشی

"Feel like I'm your cat, I'm your dog, With my two eyes, I can only see you. Our relationship isn't serendipitous but indistinct."

"احساس کن من گربه تو هستم، من سگ تو هستم، با دو چشمم، فقط میتوانم تو را ببینم، رابطه ما اتفاقی نیست بلکه نامشخص است."

جیسو

فصل جدیدی تو راهه و تمرینات ما سخت تر و طولانی تر خواهد بود. جندوکی واقعا قدرت اینو داره که از مدیر مدرسه بخواد ما رو از همه موضوعات جزئی‌مون معذور کنه.

اگه کنجکاوید که دوره من چیه، فقط اگه، اما اگه نه، من همچنان میگمش. من دامپزشکی رو انتخاب کردم، پس بیبی دالگومی من همیشه سالمه و یه متخصص ازش مراقبت میکنه.

من تو نصف کلاسام شرکت نمیکنم چون تمرین داریم که خیلی خوبه. من از کلاسامون معذورم، و قرار نییت بشینم و به موضوعات خسته کننده‌مون گوش بدم.

من واقعا دوست دارم تو تمرینامون شرکت کنم، نه به این دلیل که میتونم از کلاسم فرار کنم، به این دلیل که میتونم پاستای محبوبم رو ببینم.

امروز پیراهن جدید ما توزیع میشه. جندوکی کسی بود که اونو طراحی کرد، و من شرط میبندم رنگش مشکیه چون رنگ مورد علاقه اونه.

در کاملا باز شد، و جسی رو با پاستای من آشکار کرد. اونا دو جعبه بزرگ حمل میکردن. البته دویدم سمت رزی تا کمکش کنم. با این حال جسی مجبورم کرد به جاش مال خودشو بردارم که باعث غر زدنم شد. از نظر ذهنی تهوع کردم وقتی دیدم لیماریو بجاش به پاستای من کمک میکنه.

نشستیم و منتظر موندیم تا اسممونو صدا بزنن. جنی کسیه که صدامون میکنه و بررسی میکنه که پیراهن هامون بهمون میاد یا نه.

"کیم." جنی صدام کرد و بلافاصله از جام بلند شدم. اون پیراهن جدیدمو به من داد و من با اینکه تیشرت پوشیده بودم اونو پوشیدم.

"بهم میاد." به جنی گفتم گفتم و اون فقط سرشو تکون داد.

وقتی پیراهن جدیدمو در آوردم به صندلیم برگشتم. مخفیانه نگاهی به رز انداختم و اون مشغول صحبت با لیسا بود. اونا از قبل همو میشناختن؟ اونا خیلی نزدیک به نظر میرسن چون رزی زمزمه میکنم و به سمت لیسا خم میشه.

"مرغمون چش شده؟" جونگ‌یون به من اشاره کرد و نگاهمو به جایی که نگاه میکرد دنبال کرد. "اونا دوست و هم تیمی هستن."

"حسود نیستم." خندید.

"من نگفتم هستی. چرا انقدر تدافعی، ها؟"چشمامو چرخوندم و باش توجهی نکردم.