چانگبین: فلیکس من عاشقتم.
فلیکس خندید: هیونگ منم دوست دارم.
چانگبین که متوجه شد فلیکس منظورشو نفهمیده جدی تر شد و دست فلیکس که داشت عقب کشیده میشد و گرفت و فشرد: نه، فلیکس منظورم اون دوست داشتن نیست. من واقعا عاشقتم. خیلی خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو میکنی. نمیدونم کی و کجا این اتفاق افتاد و این حس در من ایجاد شد. فقط میدونم الان اونقدر دوست دارم که نمیتونم دوریتو برای ثانیه ای تحمل کنم.
فلیکس همونطور هاج و واج به چانگبین زل زده بود. چیز هایی که میشنید رو نمیتونست باور کنه. باید باور میکرد که بهترین دوستش، هیونگش عاشقش شده. نه این درست نبود.
فلیکس دستشو اروم از زیر دست چانگبین بیرون کشید و خنده هیستیریکی کرد: هیونگ... شوخی میکنی دیگه؟ اینا همش شوخیه درسته ؟!
چانگبین ناراحت به چشمای فلیکس زل زد: فلیکس من شوخی نمیکنم.
فلیکس که تازه تونسته بود حس هیونگشو از توی چشماش بخونه غم زده به هیونگش نگاه کرد: اما... اما... هیونگ تو.... نمیشه که اخه!
کلافه فلیکس دستشو تو موهاش کشید.
چانگبین دستشو جلو برد تا دست فلیکس و بگیره ولی فلیکس با حس دست چانگبین دستشو ناخوداگاه عقب کشید.
چانگبین غم زده به فلیکسشنگاه کرد. یعنی پسر دوست داشتنیشواز دست داده بود؟
چانگبین: فلیکس من نمیخوام تورو مجبور به کاری بکنم. فقط میخوام بزاریکنارتباشم. الان که این موقعیت پیش اومده بزار من کنارت باشم تا بتونیم این مرحله از زندگیتو بگذرونیم. من فقط میخوام کنارت باشم.
فلیکس: اما هیونگ، من... من میدونی که... من همچین حسی به تو ندارممم. یعنی من تورو دوست دارم ولی...ولی فقط بعنوان هیونگم. اصلا نمیدونم چی باید بگم!
چانگبین سعی کرد لبخند مهربونی بزنه: میدونم فلیکس من نمیخوام تورو مجبور کنم تا دوستم داشته باشی. ولی من میخوام کنارت باشم.
فلیکس: هیونگ من.... من نمیتونم.
فلیکس از جاش بلند شد واقعا هول کرده بود.
چانگبین با دیدن درگیری ذهنی فلیکس با خودش از جاش بلند شد: فلیکس الان به خودت فشار نیار. آروم باش. من میخواستم احساسمو بهت بگم چون میخوام توی این راه کنارت باشم. فقط همین. تا هرموقع هم که بخوای میتونم صبر کنم ولی بزار کنارت باشم.
فلیکس دیگه نمیتونست به چشمای چانگبین نگاه کنه. سرشو پایین انداخته بودو توی افکارخودش درگیر بود. یعنی تقصیر اونبود که هیونگش عاشقش شده بود. یعنی چانگبین نمیدونست که قلب فلیکسفقط برای یه نفر میزنه؟! فلیکس واقعا دوست نداشت که هیونگشو از دست بده. ولی این حس جدید بینشون همه چیز رو تغییر میداد.
YOU ARE READING
SLIDE
Romanceدرسته وجوده فلیکس با عشق بی انتهاش نسبت به هیونجین پر شده بود. با عشقی که هر لحظه بیشتر از قبل قلبش رو تسخیر میکرد! اما آیا همیشه قرار بود وجوده عشق برای آدمها خوب باشه؟.. خصوصا برای فلیکسی که وجود قشنگش در حال پژمرده شدنه گل های امیدش روز به روز ا...