8

505 83 0
                                    

تکونی به بدن دردناکش داد. با همین تکون کوچیک درد بدی توی پایین تنش حس کرد و این باعث شد بی حرکت بمونه. هیونجین با حس کردن تکون های فلیکس و صدای ناله های ریزش چشماشو از هم باز کرد. فلیکس سرش روی بازوی هیونجین بودو هیونجین فلیکس رو کامل در آغوش گرفته بود.

هیونجین سرشو از روی بالشت بلند کرد و سعی که صورت جمع شده از درد فلیکس رو ببینه.

هیونجین: فلیکس، بیدار شدی؟ خوبی؟ درد داری؟

فلیکس که هنوز درد بدی توی پایین تنش داشت سعی کرد نفس عمیفی بکشه: فقط یکم درد دارم.

هیونجین با دیدن صورت جمع شده ی فلیکس بوسه ای روی موهاش نشوند و از جاش بلند شد و مشغول پوشیدن لباس های پخش شده روی زمینش شد.

هیونجین: تکون نخور تا برات مسکن بیارم بعدشم خودم میبرمت حموم اب گرم حالت رو بهتر میکنه. باش؟

فلیکس لبخند بی جونی بهش زد و هیونجین از اتاق خارج شد.

با عجله به سمت اشپزخونه رفت تا از توی کمد مسکن برداره که با بقیه مواجه شد.

ریوجین: دنبال چیزی میگردی داداش کوچولو؟؟

هیونجین دستی توی موهاش کشید تا از شلختگیش کمتر کنه و به سمت کمد رفت: اومدم مسکن بردارم.

هان: اوه فک کنم بخاطر فشار دیشب سرش درد گرفته.

چان: فلیکس حالش خوبه؟؟

هیونجین بدون اینکه به چشمای چان نگاهی بندازه قرص رو با یه لیوان اب برداشت: امممم اره خوبه فقط یکم سرش درد میکرد اومدم براش دارو ببرم.

قبل ازین که از اشپزخونه خارج بشه ریوجین جلوشو گرفت و قرص رو از دستش گرفت: بزار ببینم چی داری میبری!

هیونجین با تعجب به ریوجین نگاه کرد: گفتم که مسکنه.

هان هم کنار ریوجین رفت و نگاهی به قرص انداخت: نمیتونه اینو بخوره. یه مسکن دیگه براش ببر.

هیونجین: چرا نمیتونه بخوره مسکن مسکنه دیگه. فبلا هم ازین خورده. مشکلی نبوده.

ریوجین بی توجه به هیونجین به سمت کمد برگشت و دنبال قرص دیگه ای گشت.

هیونجین به هان نگاه کرد: ببینم اینجا چخبره؟ فلیکس چرا نمیتونه این مسکن و بخوره؟

ریوجین برگشت و به هیونجین و بعد به هان نگاه کرد.

مینهو: فلیکس به این نوع مسکن حساسیت داره.

هیونجین به سمت صدا برگشت. مینهو و چانگبین به سمتشون میومدن.

هیونجین: قبلا که اینطور نبود! فلیکس حساسیت دارویی نداشته.

مینهو: حالا واقعا این مهمه؟! فلیکس نمیتونه این دارو رو بخوره دیگه.

SLIDEWhere stories live. Discover now