10

499 75 3
                                    


چانگبین: اره ساعت ۱۲ پروازمونه. مطمئنی که قراره بره دیگه؟

ریوجین: اره. بلیتشو دیدم. پرواز داره تا یه هفته هم برنمیگرده. نگران نباش خودم بیشتر از تو حواسم هست که اون برادر بی لیاقتم فلیکس و نبینه.

چانگبین: باش من برم کمک فلیکس وسیله هاشو بزارم توي چمدون. نباید زیاد به خودش فشار بیاره.

ریوجین: باشه دقت کنین. میبینمتون. چانگبین: فعلا. ریوجین تلفن رو قطع کرد و خودشو توي اغوش مارك جا کرد. مارك: نگران نباش. من مطمئن شدم که امروز از کشور خارج میشه. این پروژه خیلی مهمه. باید خودشو به معامله برسونه پس جاي نگرانی نیست. ریوجین: اصلا دوست ندارم فلیکس و با این وضعش ببینه. مارك: نگران نباش نمیبینه. بمن اعتماد کن.

ریوجین در حالی که سعی میگرد بغضشو فرو ببره گفت: مارك، چرا اینجوري شد؟ چرا هیچی درست پیش نرفت. چرا باید سرنوشت فلیکس و هیونجین اینجوري میشد؟

مارك بوسه اي به سر ریوجین زد: سرنوشت بازي هاي عجیبی در میاره. و ما فقط باید خودمونو باش وفق بدیم.

ریوجین: کاش هیچوقت اون اتفاق نمی افتاد􏰁 )فلش بک( فلیکس باورش نمیشد. چیزي که میدید براش غیر قابل باور بود. هانا پوزخندي زد: سلام. تو باید فلیکس باشی؟ این وقت صبح اینجا چیکار داري؟

فلیکس حتی نمیتونست کلمه اي حرف بزنه. بغض داشت. بغض خیلی بدي راه نفسشو بسته بود. تنها امیدي که داشت این بود که هیونجین وبیرون از خونه ببینه تا تمام تصورات بدش از بین برن.

ولی چیزي نگذشت که تمام امید هاش نا امید شدن و چراغ امید توي قلبش براي همیشه خورد شد.

هیونجین با بدن برهنه و فقط یه باکسر با سر و وضع افتضاحی از پله ها پایین اومد. فلیکس با شنیدن جمله ي هیونجین نه تنها امیدشو بلکه زندگیش رو باخت. هیونجین: بیبی چرا توي تخت نبودي؟!

هانا لبخند کشداري زد و به سمت هیونجین برگشت: فلیکس اومده عزیزم. فک کنم دوستت کار خیلی مهمی داره که این وقت صبح اومده اینجا.

هیونجین با تعجب به فلیکس و هانا زل زده بود. نگاهش بین این دونفر در حال گردش بود. حتی نمیتونست از جاش تکون بخوره.

فلیکس که دیگه زیادي از حد دیده بود دیگه تحملی نداشت و قطره اي اشک از گوشه چشمش چکید و تمام خرید ها از توي دستش رها شدن و برگشت و شروع به دوییدن کرد.

هیونجین که سر جاش خشکش زده بود به سرعت به سمت در دویید: فلیکس، فلیکس صبر کن.

اما فلیکس بدون اینکه سرشو برگردونه فقط میدویید.

از شانسش بارون بهاري شدیدي شروع به باریدن کرد ولی این چیزي نبود که فلیکس رو از پا در بیاره. حداقل نه الان.

SLIDEМесто, где живут истории. Откройте их для себя