پارت چهاردهم
با خوردن نور به صورتش به زور چشماش رو از هم فاصله داد. سردرد خیلی بدي داشت و اصلا دلیلشو درك نمیکرد. فک میکرد باید امروز هم درست مثل قبل سرحالتر از خواب بیدار شه.
به ساعت نگاه کرد. واقعا هنوز احساس خوابالودگی میکرد ولی صداهایی که از طبقه پایین میومد نشون میداد فلیکسش در حال اماده کردن صبحانست. پس بخاطر دیدن پسرك کیوتش هم که شده از روي تخت بلند شد. حوصله ي درست کردن سر و ضعش رو نداشت و خب شکایتی هم نداشت. فقط خودش و فلیکس توي خونه بودن، پس فقط به پوشیدن باکسرش بسنده کرده و از اتاق خارج شد.
از پله ها پایین رفت: بیبی چرا توي تخت نبودي؟!
سرش رو بالا اورد ولی چیزي رو که میدید نمتونست باور کنه. چرا هانا توي خونه بودو فلیکس با اون نگاه غم زدش دم در ایستاده بود؟! نگاهش بین هانا و فلیکس در حال گردش بود. چرا باید هانا یکی از تیشرتاي کوتاهشو پوشیده باشه. هیونجین که دیشب با فلیکس رابطه داشت پس چرا همه چیز اینقدر عجیب بنظر میومد.
هیونجین بدجور گیج شده بودو با شنیدن جمله ي هانا گیج تر هم شد.
هانا: فلیکس اومده عزیزم. فکر کنم دوستت کار خیلی مهمی داره که این وقت صبح اومده اینجا.
هیونجین اصلا موقعیتی که توش بود رو درك نمیکرد. همه چیز خیلی براش عجیب بودو بخاطر همین سرجاش خشکش زده بود.
نگاه به نگاه فلیکس برخورد کرد. فلیکسش چرا اینقدر ناراحت بود. اصلا اون دختر چطور به خودش اجازه داد هیونجین رو عزیزم خطاب کنه.
هیونجین فقط عزیز یک نفر بودو اون یه نفرم فقط فلیکس بود.
هیونجین خواست قدمی به سمت فلیکس برداره ولی فلیکس پلاستیک هاي توي دستش رو رها کرد و شروع به دوییدن کرد.
هیونجین بلافاصله پشت سرش به سمت در دویید: فلیکس، فلیکس صبر کن. اما درست وقتی به چهارچوب در رسید دستش گرفتار انگشتاي هانا شد. هانا: هیون کجا میري با این سرو وضع؟ هیونجین که بخاطر دیدن چشماي اشکی فلیکس بدجور عصبانی بود به سمت هانا برگشت و گردن هانا رو توي دستاش گرفت و فشرد.
هیونجین سرش رو نزدیک برد و توي صورت هانا غرید: تو توي خونه ي من با این وضعیت چه غلطی میکنی؟
هانا با دو دست دست هیونجین رو گرفته بودو سعی در کمتر کردن فشار دستاي قدرتمند هیونجین بود ولی در اصل هیچ تاثیري نداشت. هیونجین بدجور عصبی بود.
هانا که بخاطر فشار دست هیونجین به نفس نفس افتاده بود سعی کرد خودش رو خونسرد نشون بده.
هانا: یعنی چی من اینجا چیکار میکنم هیون؟ اخ اروم تر وحشی داري خفم میکنی! هیون ولم کن داري اذیتم میکنی.
![](https://img.wattpad.com/cover/335534045-288-k390454.jpg)
YOU ARE READING
SLIDE
Romanceدرسته وجوده فلیکس با عشق بی انتهاش نسبت به هیونجین پر شده بود. با عشقی که هر لحظه بیشتر از قبل قلبش رو تسخیر میکرد! اما آیا همیشه قرار بود وجوده عشق برای آدمها خوب باشه؟.. خصوصا برای فلیکسی که وجود قشنگش در حال پژمرده شدنه گل های امیدش روز به روز ا...