Final Chapter

577 72 19
                                    

پارت آخر

هیونجین: هنوز نیومدن؟

مینهو: نه پروازشونو اعلام کردن که نشسته ولی هنوز نیومدن. هیونجین: وقتی اومدن همگی بیاین اینجا دیگه.

هان: اره میایم. فقط لطفا تو غذا درست نکن و زنگ بزن بیارن چون قصد نداریم هیچکدوم مشکل گوارشی پیدا کنیم. مخصوصا عروس خانوم که الان از ماه عسل دارن برمیگردن.

هیونجین: باش حالا من یه بار غذام بد شداااا. مینهو هیونگ از ریوجین عذر خواهی کن نتونستم بیام دنبالش. میدونی که فلیکس...

مینهو: اوکیه پسر همه درکتون میکنیم. مراقبش باش. مام تا یه نیم ساعت دیگه میرسیم پیشتون.

هیونجین با شنیدن سرفه هاي مکرر فلیکس هول شد: هیونگ من دیگه میرم میبینمتون!

و قبل از خداحافظی مینهو تلفن رو قطع کرد.

به سرعت قاشقش رو پر از عسل کرد و داخل لیوان دمنوش فلیکس کرد. امیدوار بود با کمی عسل بتونه مزه ي بد دمنوش گیاهیش رو کم کنه ولی هیچوقت موفق نبود.

لیوان رو برداشت و به سمت اتاق مشترکشون دویید.

وقتی به اتاق رسید در اتاق رو باز کرد و به سمت تختی که فلیکس روش دراز کشیده بودو در حال تقلا بود رفت. سریع لیوان دمنوش رو روي پاتختی گذاشت و به سمت فلیکس رفت. دستش رو دور بدن بیجونش پیچید و سعی کرد با ماساژ دادن کمرش کمک کنه کمی هوا به ریه هاي آسیب دیدش وارد بشه.

هیونجین: فلیکسم، عسلم اروم باش. سعی کن نفس بکشی خب؟ آروم.

اما وضع فلیکس هر لحظه بدتر میشد. فلیکس دست بیجونش رو بالا اورد و به سطل گوشه ي اتاق اشاره کرد.

هیونجین هول زده به سمت سطل رفت و اون رو جلوي دهن فلیکس نگه داشت و همون لحظه لخته هاي خونی بودن که از دهن رنگ و رو رفته ي فلیکس خارج میشدن. هیونجین نمیتونست شاهد این صحنه باشه ولی چاره ي دیگه اي نداشت. اون باید کنار فلیکسش میبودو میجنگید.

هیونجین سعی کرد غم توي صداشو مخفی کنه و دستشو پشت سر فلیکس برد و اروم نوازش میکرد.

فلیکس هنوز در حالی خالی کردن لخته هاي خونی توي سطل بود.

هیونجین: چیزي نیست فلیکس اروم باش. اشکالی نداره. اینا طبیعین باشه؟ حالت خوب میشه اصلا نگران نباش.

بعد از چند ثانیه که راه نفسش باز شد سرش رو عقب کشید. هیونجین که متوجه شد حالش بهتره سطل پر شده رو پایین تخت گذاشت و بعد از پاك کردن لباي سفید و بی رنگ فلیکس که بخاطر خونایی که از دهنش جاري شده بود کمی رنگ گرفته بودن کمک کرد بدن بیجون و لاغر فلیکس روي تخت جا بگیره.

فلیکس با لبخند به هیونجینش نگاه میکرد که با دقت مواظب بود که ذره اي فشار به فلیکس نیاد.

SLIDEWhere stories live. Discover now