E4 : تو کی هستی؟

387 67 157
                                    

دیشب دو تا سنجاب دم در خونمون پیدا کردم. وقتی اولی رو گرفتم چون نمیخواستم فرار کنه محکم با سنگ کوبیدم توی سرش، آخه ازش خوشم میومد و میخواستم نگهش دارم؛ ولی بعد ناراحت شدم چون مغزش اومد بیرون و صورتش له شد. برای همین سنجاب دوم رو با دستام خفه کردم و درنتیجه همه جاش سالم موند! دفتر خاطرات میدونستی روده‌ی سنجاب ها خیلی بلنده؟ دوست دارم بدونم‌‌ روده سنجاب بلند تره یا انسان؟ بنظرت روده مینسوک بلند تره یا روده‌ی مامان؟ معلم میگفت روده‌ زنا بلند تره.
دلم میخواد خودم اندازه بگیرم‌‌.

____________________________________

《 Episode 4 》

کیم تهیونگ دفتر خانم چدر رو ترک کرد و از منشی سایر اطلاعات پرونده جدیدو گرفت. همزمان با پایین اومدن از پله ها گوشیشو که درحال زنگ خوردن بود از جیبش بیرون کشید و ثانیه بعد صدای دختری توی گوشش پیچید:
_خب خب بگو ببینم چطور پیش رفت آقای کیم؟

"همونطور که حدس میزدم بود. البته پیشنهادی بهم داد که اول علاقه‌ای به قبول کردنش نداشتم ولی، پذیرفتنش یه معامله‌ی دو سر سود بود"

دخترِ پشت خط اوهومی کرد و تهیونگ ادامه داد: لطفا پرونده ها و وسایل اضافه رو از توی دفتر جمع کن. باید اونجا رو برای مراجعه کننده آماده کنیم.

_چیچی؟! مراجعه کننده؟ مگه تو مراجعه کننده قبول میکنی؟ بعدم ما هنوز درگیر پرونده‌ی "سه‌شیش‌نشان" هستیم.

"ظاهرا سخت نیست. فقط چند جلسه روانکاوی و تشخیصه. وقتی مشکل پیدا بشه خود خانم چدر پرونده رو ادامه میده."

_عجیبه! واقعا میخوای مراجعه کننده قبول کنی؟

+لازمه تکرار کنم؟ تو چیکار کردی؟ قضیه‌ پیدا کردن دستیار به کجا رسید؟"

دخترِ پشت خط پوفی کشید و جواب داد:
_والا با این معیار های بالایی که شما گذاشتید هیچ کسی واجد شرایط نیست.

اخمی روی صورت تهیونگ نشست: یعنی توی کل این کشور خراب شده کسی نیست بتونه اون دفترو اداره کنه؟

یونجی چند ثانیه سکوت کرد. تهیونگ مطمئین بود‌ که الان داره چشماشو توی کاسه می‌چرخونه.

"هست! اما کسی که طبق معیار های شما ۱-یه نابغه‌ی تحصیل کرده باشه اونم حتما توی شاخه روانشناسی، ۲-بتونه شماره‌ی تک تک پرونده هاتونو یادداشت کنه هیچ وقت خطایی ازش سرنزنه ۳-همزمان که داره براتون قهوه میاره شونصدتا کار دیگه رو هم انجام بده و از قضا با اخلاق گند و اون همه سخت گیری هاتونم کنار بیاد؛ خیر نیست."

اینبار تهیونگ، چشم هاشو توی کاسه چرخوند و داخل ماشین براق و تمیزش نشست: یکم جدی باش.

ماشین روشن شد و ادامه داد: میخوام تا ۱۰ دقیقه دیگه که رسیدم دفتر، حداقل ۵ نفر از بین کسایی که برای استخدام اومده بودن و باهاشون مصاحبه کردی رو لیست کنی. به نفعته که وقتی رسیدم لیست روی میزم باشه.

🔴▪Red line▪🔴 Seosen2Where stories live. Discover now