11

769 148 21
                                    

گویل از دیدن دراکو دم اتاقشون شوکه شد:"به این زودی تمومش کردین؟"
دراکو سرخوش داخل شـد و خودشو روی مبل پرت کرد:"یعنی بعد از این همه مدت هنوز منو نشناختی؟"
گویل نیشخندی زد و اومد کنارش نشست:"چقدر سادس! هنوزم باورت میکنه؟"
دراکو دستاشو زیر سرش گذاشت و بازم خندید:"گول زدن پاتح خیلی راحته"
گویل سری تکون داد:"این مهارت توعه دراکو" و دستشو روی شونه هاش گذاشت و ماساژ داد:"چطوری پیچوندیش حالا؟"
و فشار کمی به شونه هاش وارد کرد. دراکو بی توجه به سوالش اطرافو نگاه کرد:"بلیز کجاعه؟"
گویل گردنشو لمس کرد:"همراه بقیه رفت به هاگزمید"
"باورم نمیشه اون همچین تفریح چرتی رو اینقدر جدی گرفته باشه. احتمالا رفته باشه برای ملاقات با یکی از نوچه های لرد"
گویل شونه هاشو بالا انداخت:"بد نمیگی..به هرحال اون دیگه رسما یه مرگخوار به حساب میره"
دراکو آه تو گلویی کشید و به سقف خیره شد:"حس خوبی ندارم..نمیدونم تا کی می تونم ادامه بدم! حق با پنسی بود مرگخوار بودن واقعا زیادی ریسک داره"
گویل نیشخند زد:"بیخیال دراکو..تو که انقد ترسو نبودی. نکنه پاتر طلسمت کرده؟"
دراکو خنده سردی کرد:"خفه شو گویل..راستی حولتو بده موهام هنوز خیسه. مال خودمو تو اتاق جا گذاشتم.."
خواست بلند شه ولی گویل دست روی شونش گذاشت و نذاشت بلند بشه:"جوابمو بده دراکو. چه اتفاقی برات افتاده؟"
اولین بار بود دراکو اونو انقدر جدی می دید. اخماشو تو هم کشید و با لحن تیزی جواب داد:"چطور؟ به تو ربطی داره؟"
گویل آب دهنشو به سختی قورت داد:"می خوام بدونم"
دراکو شونشو کنار کشید و از رو مبل پاشد:"این بارو نادیده میگیرم گریگوری! دفعه بعدی همچنین چرت و پرتایی از دهنت در بیاد خودم شخصا روت کرشیو رو امتحان میکنم"
گویل غیر منتظره بلند خندید و دستاشو به علامت تسلیم بالا اورد:"اوه پسر..داشتم شوخی میکردم"
دراکو با نفرت بهش نگاه کرد:"بهتره حدتو حفظ کنی کودن"
گویل با خنده به کمد اشاره کرد:"اوکی اوکی. حوله توی.."
دراکو به سمت در رفت. گویل تعجب کرد:"کجا میری؟ هی..معذرت می خوام اوکی؟!"
دراکو درو باز کرد:"باید برم. پاتح منتظرمه"
لبخند گویل خشک شد و دراکو از اتاق خارج شد.
***
"پاتح؟..هی پاتحححح؟" دراکو تو راهرو قدم میزد:"کجایی؟ هری؟..هرییی؟؟"
هری نمیتونست جواب بده. دلش نمی خواست مانع صدا شدنش بشه. تا حالا از شنیدن اسمش اینقدر لذت نبرده بود..حتی رون یا هرماینی هم نمیتونستن انقد قشنگ صداش بزنن. دراکو به آخر راهرو رسید و اطرافو نگاه کرد. همه شمع ها خاموش بود و فقط یک کلاس ته راهرو روشن بود:"پاتح؟ اونجایی؟" و به طرف کلاس دویید:"واست شام آوردم"
هری بی اختـیار لبـخند زد و خواست جوابشو بده ولی زخم سرش خیلی شدید تیر کشید!
دراکو به در اتاق رسید ولی با دیدن هری که روی دو زانو افتاده بود و سرشو محکم بین دستاش فشار میداد ترسید. بسته غذا رو طرفی پرت کرد و به سمتش دوید:"چی شده؟ حالت خوبه؟"
هری بریده بریده لب زد:"زخ..زخمم..درد میکنه!"
دراکو با وحشت بازوشو گرفت:"پاشو ببینم چته"
هری با کمکش نشست ولی دادش بلندتر شد:"آآآآآآآآآه..سرم داره میترکه"
دراکو دستپاچه شده بود:"باید بریم پیش مادام پامفری"
ولی هری نذاشت از جا بلند بشه و آستین بلوزشو با ضعف گرفت:"پس کار چی میشه؟"
دراکو عصبی بهش زل زد:"الان کار مهمه؟ توی لعنتی حالت خوب نیست و به فکر کاری؟"
هری نفس عمیقی کشید:"میشه..لطفا به کسی نگی؟"
دراکو دست هری رو از آستینش جدا کرد:"داری میگی باید از پروفسور اسنیپ این مسئله رو مخفی کنم؟"
هری وحشت کرد:"لطفا مالفوی..خواهش میکنم!"
دراکو با حرص پیشونیشو ماساژ داد:"پاشو بریم باید استراحت کنی"
هری بی حال سر تکون داد:"نیاز نیست..بعد از کار میریم"
دراکو چشم غره رفت:"کدوم کار؟ احمق شدی؟ تو نمی تونی کار کنی"
هری با خجالت گفت:"خب پس..میتونی..میتونی اتاق اضطراری رو احضار کنی؟ نمیتونم تا اتاق بیام"
دراکو پوزخند مغروری زد:"معلومه پاتح! من شاهزاده اسلایترینیام احضار کردن یه اتاق که کار خاصی نداره"
هری چشماشو از خودشیفتگی دراکو چرخوند: "باشه شاهزاده! نظرت چیه بری زودتر اینکارو بکنی؟"
دراکو بلند شد:"به نفعته تا زمانی که برمیگردم همینجا بمونی پاتح!"
***
"شوخیت گرفته مالفوی؟ یه اتاق با تم آبی و یه تخت دونفری؟ نگفته بودی انقد رمانتیکی"
دراکو دست هری رو بیشتر دور گردنش فشار داد و به خودش نزدیک ترش کرد:"بهتره دهنتو ببندی وگرنه قبل از اینکه وارد اتاق شی از پنجره پرتت میکنم پایین" و به طرف تخت رفت
هری نمیتونست جلوی لبخند زدنشو بگیره. دراکو هری رو روی تخت نشوند و نفسشو خسته بیرون داد:"تو میتونی اینجا بخوابی من میرم تو اتاق"
هری نمیخواست دوباره از هم جدا باشن:"مالفوی! نکنه میترسی پیشم بخوابی؟"
نگاه خسته و شوخ هر دو تو هم قفل شد:"نکنه خیلی دوست داری باهات بخوابم؟"
گوشای هری سرخ شد:"مجبوری همه چیزو انقد درتی کنی؟ فقط کنارم بخواب"
دراکو با ناباوری خندید:"پسر برگزیده داره ازم درخواست میکنه کنارش بخوابم؟"
هری لبشو برای لبخند نزدن گزید:"شاهزاده اسلایترینی افتخار نمیده؟"
دراکو خندشو نگه داشت و نگاهش روی لبای براقش چرخید:"فکر کنم باید درخواست این کشیشو قبول کنم"
هری به مچ دستش چنگ انداخت و اونو رو تخت پرت کرد:"پس بیا بخوابیم من خستم"
دراکو با صورت توی بالشتا فرو رفت ، چند تا فحش پشت سر هم ردیف کرد و در اخر اسپل خاموشی رو زیر لب زمزمه کرد. با احساس فرو رفتگی کنارش سرشو کج کرد ، هری عینکشو دراورده بود و بهش خیره بود. قلبش شروع به تند تپیدن کرد. با تمسخر گفت:"میترسم انقد بهم نگاه میکنی صورتم سوراخ شه پاتح"
هری نمیتونست نگاهشو از خاکستر چشماش بگیره:"فقط خفه شو مالفوی"
دراکو نگاهی به چشماش کرد و ابروشو بالا انداخت:"به نظر من بدون عینک سکسی تر دیده میشی!"
هری بالشتو توی صورتش زد:"خیلی دیوثی! کاری نکن پرتت کنم از اتاق بیرون"
دراکو خندید و بالشتو از صورتش برداشت:"منو باش دارم ازت تعریف میکنم"
هری غرید:"تو از شیطانم بدتری.."
دراکو تصمیم گرفت اذیتش کنه:"کونتم همینطورا! اونم بدون شلوار خیلی سکسیه"
هری با خجالت نالید:"عههه بی تربیت. تو چرا کون منو دید میزنی؟"
"دید زدن لازم نیست بسکه بزرگه از سر خیابون میزنه توی چشم آدم!"
هری پشت به دراکو کرد:"نکنه خودتو آدم حساب کردی عیاش؟!"
"هوممم خجالت کشیدی پاتح؟"
"برای بار هزارم خفه شو و بذار بخوابم"
دراکو دوباره خندید و چشماشو بست:"شب بخیر"
و جوابش زمزمه شب بخیر کوتاه هری بود.
------------
p11.
سلام بچززززززز. چطورین؟؟
وای داشیا راستش حس میکنم باید یه توضیح بدم که گیج نشین راجب پارت قبل. همونطور که میدونین هری و دراکو جادوگرن و طبیعتا با جادو میتونن همه جا رو سریع تمیز کنن ولی چون تنبیه هستن حق استفاده از جادو رو ندارن و باید به روش ماگلا این کار رو انجام بدن.
هوف- امیدوارم کپشنو بخونین3>.

romantic hatred[drarry]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora