5.2

798 189 27
                                    

"حالت خوبه؟"
رون کمرشو میمالید. هری بلند توی حیاط سرفه می کرد:"خیلی وحشتناکه. من نمی تونم.."
سه نفر از جلوی پنجره رد می شدن و اونا رو دیدن:"تبریک میگم رون ، داری بابا میشی"
رون خندید:"اوه مرلین حق با اوناس" و به بوت هری نگاه کرد:"خیلی شهوت انگیز بنظر میای"
هری به چشمای هیزش نگاه کرد:"بیچاره هرماینی. باید یه روشی واسه جلسات بعدی پیدا کنم. من نمی تونم به این کار چندش آور ادامه بدم"
رون متقابل بهش خیره شد:"ولی تو مجبوری هری! قراره 2 سال دیگه اینجا باشی و همین کارا رو بکنی"
هری شیر آبو بست و به سمتش برگشت:"من یکیو از این چیزا نترسون رون. بگو کلاسو چیکار کنیم؟ من الان آمادگیشو ندارم"
رون به چشمای ناامیدش خیره شد:"فکر کنم تا اون اسپل لعنتیو روی موش انجام ندی اسنیپ ولت نکنه"
هری لبخند شرورانه ای زد:"داداشات الان تو سرسرا هستن مگه نه؟"
***
"بهتری پاتر؟"
هری سر تکون داد و سر جاش رفت. دراکو بی اختیار نـگاهش کرد ، رنگ پریده تر دیده میشد. اسنیپ سر میزش رفت:"اسپلت اشتبـاه بود و موشو تبدیل به خاکستر کردی!"
هری نالید:"مرد؟ موش کوچولوی من مرد؟ اوه خدایا این غمو چطور تحمل کنم؟"
رون دستشو گرفت:"تسلیت میگم..قاتل"
همه خندیدن و اسنیپ اخم کرد:"از این به بعد جلسات ما تئوری نیست و عملی پیش میره باید دقیق تر باشی پاتر"
هری سر خم کرد و معذرت خواست. اسنیپ به قفس اشاره کرد:"یکی دیگه بردار و طبق روشی که یاد دادم بیهوشش کن"
هری به سمت قفس رفت. دراکو همچنان با نگاهش تعقیبش میکرد. دید که یه بطری از جیب شلوارش بیرون کشید و درشو باز کرد.
کسی متوجهش نبود و اون مایع آبی رنگ داخل بطری رو مخفیانه روی زمین ریخت. در عرض چند ثانیه بوی غلیظ گندی آزمایشگاهو پر کرد. اسنیپ سر بلند کرد هری خونسردانه موشو تو دستش نوازش میکرد که متوجه نگاه دراکو شد و چشمک زد. اسنیپ دنبال دلیل و مرکز بو که هر ثانیه شدید تر میشد ، میگشت. هری بین بچه ها قایم شد. بچه ها به سرفه کردن افتادن. بو بطرز وحشتناکی غلیظ و نفس بر بود. اسنیپ به در اشاره کرد:"خالی کنید...برید بیرون"
همه بیرون دوییدن و خودشونو به راهرو رسوندن. حتی بو تا اونجا میومد. رون در گوش هری گفت:"چیکار کردی پسر؟ به مرلین قسم این بو تا ترم بعدی از سالن نمیره"
هری خندید و ابرو بالا انداخت:"خب پس به هدفم رسیدم"
اسنیپ با خشم داد زد:"کی این کارو کرد؟زود بگید وگرنه از نمره همتون کم میکنم!"
دراکو دست بلند کرد:"پروفسور؟"
رون داد زد:"کار مالفویه"
دراکو غرید:"خفه شو ویزلی! می خواستم بگم می دونم کار کیه"
اسنیپ به سمتش برگشت و دراکو اضافه کرد:"من دیدم کی این کارو کرد"
اسنیپ به دراکو نزدیک شد:"کی بود؟"
دراکو با دست هریو نشون داد. اسنیپ رد دست دراکو رو گرفت و به هری رسید. بلند داد زد:"پاتر؟؟؟"
هری با وحشت غرید:"به چه جراتی؟! این تهمت خیلی بزرگیه که به من می زنین"
اسنیپ به سمت هری رفت:"کار تو بود؟"
هری وانمود میکرد از این تهمت شوکه شده:"نه پروفسور نه. من نبودم در اصل کار خودش بود گردن من میندازه"
رون زیر گوش هری زمزمه کرد:"بلادی هل هری تو خیلی عوضی ای"
یکی از بچه های اسلایترین گفت:"جیباشو بگردین پروفسور"
اسنیپ از این پیشنهاد خوشش اومد و رو به هری کرد:"جیباتو خالی کن"
هری ریلکس جیبای خالیشو نشون داد:"من چیزی ندارم"
اسنیپ دست به پای هری کشید:"همه جیباتو"
رون از تماسش حرصی شد و غرید:"منم میتونم شما رو بازرسی بدنی کنم پروفسور؟"
اسنیپ اخم کرد و عقب رفت:"تو هم جیباتو خالی کن.." و رو به دراکو کرد:"تو هم همینطور"
دراکو خندید:"من؟ من نبودم پروفسور! من اون طرف سالن بودم"
اسنیپ اخم کرد و دراکو ترسید. وقتی دست تو جیبش کرد دستش به همون بطری خورد. اسنیپ از چهره متعجبش فهمید چیزی تو جیبشه و پیشش اومد:"درش بیار"
دراکو آب دهنشو با ترس قورت داد و دستشو بالا کشید. بطری تو دستش بود. رون باز سوت کشید و هری به خنده افتاد:"دیدین گفتم پروفسور؟!"
دراکو شوکه و عصبی بهش نگاه کرد. اسنیپ بطریو از دستش گرفت و بو کرد:"برو دفتر"
دراکو نمی تونست حرکت کنه:"کار من نبود پروفسور! فکرکنم یکی اینو تو جیبم انداخته"
اسنیپ تکرار کرد اما عصبانی تر:"برو دفتر دراکو مالفوی"
دراکو برای آخرین بار نگاه عصبی ای به هری کرد و
هری براش بوس فرستاد
***
"این چه وضعیه دراکو؟"
اسنیپ عصبانی بود:"بعد از جریان لرد و پدرت تو خجالت نمیکشی دردسر درست میکنی؟"
دراکو قدم به قدم طول دفترو طی میکرد:"چند بار بگم کار من نبود! اون پسره لعنتی.."
"بطری تو جیب تو پیدا شد"
"حرف منو باور نمیکنی؟ بهت میگم اون پاتح بطریو انداخته تو جیبم تا.."
اسنیپ حرفشو با خشم برید:"هر چی که هست به تو مربوط نیست دراکو! گیرم کار اون بود لازم نبود لو بدی"
دراکو وسط دفتر وایساد:"باورم نمیشه این حرفو از تو میشنوم. داری ازش طرفداری میکنی؟"
اسنیپ هم وایساد:"طرفداری نمیکنم میگم کاریت نباشه"
دراکو غرید:"من ازش نمیترسم برعکس میخوام زیر پاهام لهش کنم. کسایی مثل اون لیاقت ندارن اینجا باشن و درس بخونن"
اسنیپ با ناامیدی فوت کرد:"دفعه بعدی من گندتو جمع نمیکنم دراکو" و برگشت که از دفتر بیرون بره ولی دراکو بازوشو چسبید:"پروفسور..تو میدونی من باید چیکار بکنم مگه نه؟ لرد حتما به تو ماموریتمو گفته"
اسنیپ با خشونت بازوشو بیرون کشید:"این چیزا به تو مربوط نیست. تو به درست برس" و راهشو گرفت و رفت
***
وقتی دراکو وارد اتاق شد، هری تازه از حموم در اومده بود و موهای بلوطی رنگش جلوی چشمش ریخته بود:"هی مالفوی بازنده"
دراکو خنده تمسخرآمیزی کرد و کیفشو روی تخت پرت کرد:"این بارو شانس اوردی پاتح"
هری دست به سینه مقابلش وایساد:"مثلا میتونستی چیکار کنی؟ بهتره خودتو با من وفق بدی بجای دشمنی کردن"
دراکو از هری بلندتر بود و برای ارتباط چشمی مجبور شد به پایین نگاه کنه:"چرا باید وفق بدم مگه زنمی؟"
و به سمت کمد رفت تا لباسشو عوض کنه:"نکنه باهات خوابیدم و خبر ندارم؟!"
هری با خجالت غرید:"خفه شو مالفوی. بهتره از گفتن همچین حرفای درتی‌ای دست برداری"
دراکو به سمتش برگشت:"همچین حرفایی؟!"
هری از لحنش پشیمون شد گفت:"اه بیخیال! هر غلطی دوس داری بکن" و برای خشک کردن موهاش به حموم برگشت. دراکو دنبالش راه افتاد:"هی..منظورت چی بود؟"
هری جوابشو نداد. بجاش ضبط کوچیک آهنگشو روشن کرد تا دراکو رو خفه کنه ولی دراکو به در حموم رسید و سیمشو از برق کشید:"بگو ببینم..حرفای من چشه پاتح؟"
هری غرید:"بزنش به برق"
دراکو لبخند عجیبی روی لباش نقش بسته بود:"بگو..بگو تا بزنم"
هری بهش نگاه کرد. به چشمای شیطانی اما جدی شدش:"چیزی برای گفتن نیست"
دراکو سیمو تو دستش بازی میداد:"خیلیه خب خودت خواستی"
هری به تقلید از دراکو گفت:"چرا اینقدر دوست داری منو بیشتر بشناسی؟"
دراکو هم تقلید کرد:"میخوام برای خوب موندنم دلیل داشته باشم"
هری سیمو کشید:"من به خوبی تو نیاز ندارم"
ولی دراکو ولش نکرد:"مطمئنی؟ بعدا از این حرفت پشیمون نشی؟"
هری بازم سیمو کشید:"ول کن به کارم برسم"
و دراکو سیمو ول کرد:"مطمئنی گی نیستی؟"
هری درو هل داد:"گم شو!"
ولی دراکو با دست مانع بسته شدن در شد:"راستی..خیلی سکسی دیده میشی"
قلب هری بی علت لرزید و نگاهش روی چهره شرور دراکو قفل شد. دراکو لبشو گاز گرفت و درو خودش بست.
------------
p5.2
عام..به طرز خنده داری تنها کسی که ف.ف رو سین میزنه فقط خودمم و هی از این موضوع خندم میگیره😂 احساس کسخل بودن دارم وای.
فک کن 21 سین داشته باشی ولی همش متعلق به خودت باشه💀..
ولی اینکه بلخره جرعتشو پیدا کردم و توی نوت گوشیم نمینویسم>>>

romantic hatred[drarry]Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang