نمیخوام الکی دراماش کنم صرفا درد و دل خودمه با شما...اوایل نوشتنم تو اینجا
یکی از آشناها که اتفاقا نویسنده خوب و تو شهر خودش اسم و رسم دار بود
بهم گفت که قلمت خوبه! البته اینم گفت که سبک نوشتنت بیشتر به فیلمنامه می خوره تا رمان!
و خب منو تو یه دوراهی گذاشت که ادامه بدم یا نه!
بهم گفت من دارم یه رمان می نویسم برای چاپ ، به جای نوشتن تو همچین فضایی، با من همکاری کن!میدونین چی گفتم بهش؟
عکس چند تا از کامنت ها رو براش ارسال کردم...
گفتم اینکه ببینی یکی تا ساعت ۳ صبح بیدار مونده و رمانتو خونده.
اینکه یکی داره با شخصیت داستانت همزاد پنداری میکنه و تو می بینیش.
این کامنت ها
برای من خیلی ارزشمندن.
اینایی که میدونم رفته رفته بیشتر میشن و حس اینکه هر هفته چند نفر بیشتر وارد دنیای کتابت شدن و واقعی ان ...خیلی شیرینه برای من:)))ولی اگه الان به اون دوران برمی گشتم بچه ها...
قبول می کردم.
نه بخاطر اینکه پشیمون باشم از نوشتن این بوک.
بخاطر اینکه دیگه حس نمی کنم اون حمایت رو...شیطونه میگه آیدی تک تک اونایی که ووت میدن و کامنت میزارن رو بردار و پارت ها رو هر هفته فقط برا اونا ارسال کن.
بخدا!
اعصابمم راحت تره.شخص مذکور هم حداقل نشانه های حیات رو از خودش نشون میده و میفهمم برای یک انسان زنده دارم می نویسم :)))))
از یه طرفم میگم بیخیالش...
منی که تا اینجا اومدم.
بقیه رو هم بنویسم و آپ کنم.ولی میدونین چیه؟
من دلم نمیخواد یه رمان آبدوغ خیاری تحویل بدم...
و اونجوری آپ کردن...رمانم رو آبدوغ خیاری می کنه:)))من دغدغه ی نژاد پرستی ،گرایش های مختلف ، دغدغه ی احساسات انسانی و شکنجه های روانی رو دارم💔و شاید اینجا جاش نبود.
شایدم من حساسم 🙃پارت قبلی حمایت نشد.
شایدم چون مثل پارت قبل ترشه بعضیا فکر می کنن همون پارته.انی وی...
متاسفم ولی
به احتمال زیاد آنپابلیش میشه 💔
و شاید مثل قبل توی کانال تلگرامی نوشتم.
و مطمئن باشید برای اون تعداد انگشت شمار که همیشه حمایت کردن یا آیدی پیج تلگرامش یا اگه کامل نوشتمش و آپ نکردم فایلش رو ارسال می کنم🥲💔🫂خیلی با ذوق و شوق شروع به نوشتنش کردم
و برام یادآور روزاییه که برای کنکور می خوندم ولی شباش می نشستم تا صبح می نوشتمش ،یهو می دیدی ۴ صبح آپ کردم.مرسی از همتون ...
از ریدرای قدیمی که دلم براشون تنگ میشه خیلی...
تا جدیدا که تو دلم جا دارن باز..(اصن دارم نمیتونم...
من از اونایی ام که یه صندوق دارم برا چیزای قدیمیم و هرچی که باهاش خاطره خوب دارم رو نگه میدارم.قشنگ معلومه چقد نمیتونم دل بکنم و از اونایی ام که منتظر یه تلنگرم تا دوباره بنویسمش نه؟😂😑
حتی دلم نیومد پارت ۲۴ اولیه رو پاکش کنم 🥲)
دوستون دارم ❤️🫂
و شاید بعدا پشیمون بشم از اینکه دارم این غلطو می کنم😂😑
YOU ARE READING
he is my boy
Romance🧸(ziam)*(Larry) _فقط چشاش از کل برده هات خوشگل تره هری! منو دست ننداز! زین پسری که از جلوی پرورشگاه دزدیده میشه و از ترس زبونش میگیره. چی میشه اگه لیام بخواد برای اولین بار یک برده داشته باشه؟ _یا لذت رو پیدا کن یا درد بهت میدم! _اون برده یه اربابه...