_با من تکرار می کنی جیسون...
غلط کردم که به مادرت فحش دادمجیسون دندون هاش رو روی هم فشار میده و با حرص میگه:
_غلط کردم.
_که؟
_که به مادرت فحش دادم...
انگار که بار سنگینی رو از روی قلب زین بردارن،آرام شد.
_بگو مادر خودم فاحشه بوده.
جیسون ساکت میشه...
چشمان عصبیش زین رو می ترسونه._قربان دیگه بهش فحش نمیدم.
_گفتم حرف بزنی؟...چی گفتم بهت؟!تکرار کن ببینم.
جیسون به شدت دستشو مشت می کنه.
_نمیگی جیسون؟ اوکی!
جیسون رو دور می زنه و جلوش،رو به زین می ایسته.
_بنظرت چیکار کنیم با این نگهبانِ نافرمان زین؟
زین فقط نگاه می کنه.
_بکشمش؟
زین شوکه سرش رو به چپ و راست تکون میده.
_چه مهربون!_میگم میگم ارباب پین...
_لال! دارم با پسرم حرف می زنم،نمیبینی؟
جیسون تحت فشار چشم هاش رو به هم فشار میده.
_آلتش رو بِبُرم؟زین از فکر به این کارها تنش می لرزه...
اربابش از این کار ها بلده؟
سرش رو دوباره چپ و راست می کنه.
_بندازمش سگا باهاش حال کنن تا درک کنه عمق مطلبو؟
زین کمی فکر می کنه تا متوجه حرفش بشه...
با درک حرفش سریع سرش رو چپ و راست می کنه.
لیام با پوزخندی گوشه لبش به سمت جیسون برمی گرده.
سیلی های پی در پی ولی نه چندان محکمی به صورت مرد می کوبه.
_میبینی جیسون؟پسرم چقدر رئوفه؟! ...چطوره بِدٓم نایل شلاقش بزنه زین؟
لحظه ای جای شلاق های نایل رو بدن زین می سوزه. به نظر زین اون مرد به اندازه کافی تنبیه شده،شلاق خیلی درد داره.
باز سرش رو به چپ و راست تکون میده.
_بلدی بله بگی؟زین فقط نگاه می کنه.
_هوم؟باشه...جیسون میتونی بری.دیگه پاتو تو عمارت من نمیزاری، هر روز با خودت تکرار کن...زنده بودنتو مدیون زینی!
جیسون همینجا امنیت داشت،اگه بیرون خونه می رفت،می گرفتنش!
با خطی که روی صورتش افتاده،از دور داد می زنه این همون قاتلیه که چند سال پیش عکسش تو روزنامه ها و فضای مجازی پخش شد.
KAMU SEDANG MEMBACA
he is my boy
Romansa🧸(ziam)*(Larry) _فقط چشاش از کل برده هات خوشگل تره هری! منو دست ننداز! زین پسری که از جلوی پرورشگاه دزدیده میشه و از ترس زبونش میگیره. چی میشه اگه لیام بخواد برای اولین بار یک برده داشته باشه؟ _یا لذت رو پیدا کن یا درد بهت میدم! _اون برده یه اربابه...