فلش بک
هری درحالیکه سیگاری آتش میزنه رو به مرد میگه:_خراب کردی پسر! خراب کردی.
مرد رو به روش نگاهی سریع به نایلِ سردِ هری میندازه.
قاتلِ معروفی که نه حرف داره و نه حریف!
از سرمای حاصل از بادِ پیچیده شده تو کارخانه ی متروکه است یا سرمای نگاهِ سنگیِ نایل که می لرزه.
در حالیکه کمی لکنت گرفته میگه:
_ب..بله .اشتباه کردم...ولی گفتم که درستش می کنم قول میدم بهتون ق..قول میدم.هری درحالیکه که با خنده دود سیگارش را بیرون می فرسته و یک چشمش بسته است به نایل نگاه می کنه.
نایل اما تکون نمی خوره.
هری قهقهه می زنه.سیگارش را روی زمین میندازه و نعره می کشه.
_کثافت مگه زندگی من دفتر مشقته که اشتباه کردی درستش کنی؟
انگار کسی با نعره گفته باشه. "هیس"
صدا از هیچ بشر و غیر بشری در نمیاد.
مرد با حرف هری یاد پسر هشت ساله اش افتاد؛اگر بمیره،پسرش چی میشه؟
بی توجه به هرچیزی زانو میزنه تا جونش رو نجات بده.
_شده هرچی دارم و ندارم میدم تا درستش کنم،ببخشید آقای استایلز ببخشید!هری درحالیکه هنوز آثار نعره ی چند لحظه پیشش با گرگرفتگی روی صورتشه ،سیگار دیگری آتش میزنه.
_فرصت میخوای؟
مرد شتاب زده جواب میده.
_بله آقا بله.
_پس پاشو بدو..
مرد هنگ می کنه.
بدوه؟
نایل قدمی جلو میاد.
_پاشو.
صداش بم و سرده.
چشمان مرد را به خارش میندازه.تازه داره دو قرانی اش میفته.
انگار چشمان نایل داد زد،بدو...
که مرد ترسیده با اون هم صدا شده داد زد و فرار....
و نایل پشت سرش،با قدم های بلند،محکم و دقیق!مرد از پله ها بالا میره.
خنگه؟
پله سرعتش را کم می کنه.
تصویر پسر هشت ساله اش از جلوی چشماش کنار نمیره.مرد میدوه و هی به پشت سرش نگاه میندازه.
نایل هی نزدیک تر
نزدیک تر
نزدیک تر
میشه.....این بار مرد از در پشتی کارخانه خارج شده پله های اضطراری را دوتا یکی پایین میره.
پای مرد که به زمین خاکی می رسه توسط نایل از پشت بغل!بله بغل میشه.
مرد به تته پته افتاده سعی می کند التماس کنه.
_نا..نایل...نایل...
دست نایل آروم روی گردنش می لغزه.
مرد قدبلند تر از نایله!
و خب...نایل تسلط کافی روش نداره.
ضربه ای آروم به پای مرد زده ،پایین و پایین ترش میاره.
تا جایی که راضی باشه.
چشماشو با لذت می بنده.
مرد خر خر می کنه.
و نایل با یک حرکت ،با آرامش کارشو تموم می کنه.
و مرد رو روی زمین رها می کنه.
با همین حرکت صدای هینی از پشت درخت شنیده شد.
پسرک دستشو روی دهانش میگذاره و سریع برمی گرده.
صداش رو شنید؟ نشنید.
اگه شنیده باشه چی؟
نایل آروم دستش رو روی گردن مرد میذاره تا مطمئن بشه نبض نداره و مرده.
خب خب خب...
_مثل اینکه یه موش کوچولو داریم اینجا..
پسرک ترسیده برمیگرده و عقب عقب میره.
نایل که چشمش به پسر کره ای و دوربین تو دستش میفته نیشخند میزنه.
_چه موش خوشگلی!
پسر میخواد فرار کنه ولی فقط عقب عقب میره.
_و باهوش!
نایل اضافه می کنه.
پسرک تو همین چند دقیقه فهمید که نایل چجوری شکار می کنه!نایل آروم نزدیک میشه و دوربین عکاسی رو از دست پسر می قاپه.
پسر از برخورد دستش به دست نایل می لرزه
نایل با نیشخندش عکس هارو ورق می زنه.
_چه عکسای زیبایی....
_پاکش می کنم...می کنم
_نه..چرا پاکش کنی؟من از عکسای یهویی که ازم گرفته میشه خوشم میاد.
پسر زیر گریه می زنه.
_من...من نمیدونستم ...فقط داشتم از چیزای ...چیزای قدیمی عکس می گرفتم...منو...منو نکش!نایل لبخندی به تلاش های پسر می زنه.
_خب...بدو! بدو برو.پسر میخواست بدوه ولی...
ولی نه!
ای وای از این میل فرار!
_نه...نمیرم.میخوای...میخوای از پشت بکشیم.لبخند نایل گشادتر می شود.
پسر!
چه سرگرمی زیبایی!
دستش رو به گردن پسر گرفته و یقه اش رو می کشه.
برش می گردونه و از پشت بغلش می کنه.
این پسر خیلی قدش کوتاه تره.
_دقیقا عروسک! من به پشت علاقه دارم!(پایان فلش بک)
ESTÁS LEYENDO
he is my boy
Romance🧸(ziam)*(Larry) _فقط چشاش از کل برده هات خوشگل تره هری! منو دست ننداز! زین پسری که از جلوی پرورشگاه دزدیده میشه و از ترس زبونش میگیره. چی میشه اگه لیام بخواد برای اولین بار یک برده داشته باشه؟ _یا لذت رو پیدا کن یا درد بهت میدم! _اون برده یه اربابه...