جیمین با گریه به یونگی زنگ میزد
از وقتی عکس ته ته اشو بین اون زنجیرا دیده بود با صدای بلند گریه میکرد و هوسوک هم نمیتونست آرومش کنهیونگی: بله جیمین؟
جیمین: یونگی هق ته ته چیشدههه هق
یونگی: سعی دارم پیداش کنم جیمین و قسم میخورم اون حرومزاده رو بفرستم زیر همه افراد عمارتم
جیمین: هق نباید تنهاش هق میزاشتیم
یونگی: جیمین همین الان اعصابم خورده تو با گریه هات بدترش نکن
قطع کرد
روز اول دزدیده شدن تهیونگ
خنده بلندی سرداد و به طرف پسر نیمه برهنه رفت
دستشو ریز چونش برد و سر پایین افتادشو بالا آوردبه زخم نیمه عمیق روی گونش نگاه کرد گوشیشو بالا آورد وعکس انداخت
رفت تو پی وی شوگا و عکشو فرستاد و همینطور جیمین
"فردا بهوش میاد میخوام بدونم ناله هاشم عین خودش زیبان یا نه اوه راستی لباش خیلی نرمن باید امتحانش کنم"خون روی صورتش تازه بود
هه معلومه که تازه بود
حتی پنج دقیقه هم از خط انداختن روی صورت بچه با خنجری طلاکوب شده توی دستش نگذشته بوداون بچه پوست نازکی داشت
همین باعث شد تا تقریبا نیمی از صورتش مایع سرخ رنگ گرفته بودحدس میزد اثر دارو کمرنگ شده باشه
با زنگ خوردن گوشیش نگاهی بهش کرد
تکخندی زد
یونگی بهش زنگ زده بود؟وقت این بود که کمی بیشتر پیش بره ماسکشو زد
و گوشیو داد دست بادیگارد و گفت که فیلم بگیرهجلو رفت رون پسر بچه رو لمس کرد و فشرد
باکسرشو در اورد و دیک کوچولوی هایبریدو دستش گرفت و فشردکمی بوتیشو لمس کرد و فیلمو تموم کرد و ارسال کرد
"کاش میتونستی نرمی بوتی نرمشو لمس کنی مین خیلی خوبه"آخرای شب بود که تهیونگ بیدار شد
با گیجی دست هاشو تکون میداد اما هیچ اتفاقی جز تکون خوردن زنجیرا نمیوفتاددستاش خسته شده بودن
سردش بود
گونش میسوخت
و هیچی از گیجی یادش نمیومدنگاهی به بدنش انداخت
برهنه بود
چ چرا لخت بودداشت گریش میگرفت
کی لباساشو درآوردهدر باز شد و مرد خوش هیکلی همراه با مرد خوش چهره ای وارد شد
یک جعبه تو دست اون مرد خوش هیکل بود
یک مرد با چهره آشنا وارد شد
اون چشما همونایی که بهش پوزخند میزدن
الان با شهوت نگاش میکردن سر تا پای عریانشواومد جلو و دستی روی گردنش کشید
^:جای سورن مونده و کبوده اوپس محکم زدم؟
YOU ARE READING
who are you really?
Fanfiction+صاحبت کیه بچه؟ _ها؟ جونگکوک مردی که سرد و خشن و عصبیه که به عنوان شاهزاده مافیا میشناسنش و تهیونگ هیبرید لیتلی که با برادر ناتنیش یونگی و دوست پسر برادرش جیمین زندگی میکنه و تا به حال کسی جرعت نکرده سرش داد بزنه چی میشه اگه اینا باهم آشنا شن و...