با صدای ریز حرف زدن بیدار شد
به ساعت نگاه کرد
2:30صدای پچ پچ درست کنار گوشش بود
با چشمای خماری نگاهی به اونطرف کاناپه داد
کی روی کاناپه دونفره خوابیده بود
اون تو بغل هوسوک روی کاناپه سه نفره خوابش برده بودنگاهی به هوپمین کرد
اونا داشتن چیکار میکردن
جیمینی که از سواری کردن خوشش نمیاد
داشت رو دیک هوسوک سواری میکرد
و ناله هاش تو دهن هوسوک خفه میشد؟گیج بود
جیمین همیشه درخواست سواری رو با جمله "خوشم نمیاد سواری کنم" رد میکرد
ولی این جیمین اون جیمینی نبود که خودشو لوس میکرد یا برای پیشنهاد یونگی تا چند روز حرف نمیزدو نادیدش میگرفتچشماش گشاد شده بود
تو رابطه سه نفرشون اون تک افتاده بود؟
اون شخص سوم و مزاحم رابطشون بود؟
بلند شد جلو رفت و دست جیمینو گرفت و تو دستشویی داخل اتاق برد
و درو قفل کردیونگی: که از سواری بدت میاد هان؟چه جالب به بقیه میرسی عاشق سواری میشی
جیمین: خ.خب
یونگی: توجیحاتو واسه خودت نگه دار
نمیخوام صداتو بشنوم جیمین میری لباساتو میپوشی و با هوسوک میری خونه فهمیدی؟جیمین فقط سری تکون داد و رفت بیرون
یونگی چند تا نفس عمیق کشید تا تو این وضعیت صدایی تولید نکنه که دونسنگش بیدار شهاین تاوان چی بود که داشت پس میداد
رفت بیرون و فهمید که اونا واقعا رفتن
یعنی این واقعا جالب بود که حتی نخوستن توضیح بدن فقط توجیح بود فقط و فقط توجیحرفت کنار تحت تهیونگ نشست و به صورت معصومش نگاه کرد
یونگی: تو زیادی برای دنیایی که من ساختم معصومی ته من کل زندگیمونو سیاه کردم هیونگو ببخش
سر دردمندشو روی تشک تخت گذاشت و چشماشو بست زیر فشار زیادی بود از یکطرف محافظت شکست خوردش از دونسنگش
از طرفی نامه ای که آخرین بار مادر تهیونگ بهش داده بود و گفته بود بعد مرگش بخوندش و تا چند روز پیش نخونده بودشیعنی تهیونگ از پدرش نبوده و از جفت مادرش بوده که به طور عجیبی مادر تهیونگ نگفته بود چرا مرده
( اسم بوک به همینجا برمیگرده ها؛)
از طرفی هم جیمین و هوسوک که به احتمال زیاد قرار نبود بهش توجه کنن یا اصلا رابطه سه نفره ای وجود داشته باشه
(میخوام از اول فلش بک بزنم ببینید چی شده)
فلش بک
17 ژوئن سال 2002
یونگی 11 سالهیونگی با گریه کنار قبر مادرش نشسته بود وضجه میزد
اون هنوز بچه بود برای یتیم بودنبعد یکساعت نفسش بد بالا میومد
همه به پسر بچه ای که از شدت گریه نمیتونست نفس بکشه با ناراحتی نگاه میکردن اون به مادرش وابسته بود حتی اگه مادر خوبی براش نبود
YOU ARE READING
who are you really?
Fanfiction+صاحبت کیه بچه؟ _ها؟ جونگکوک مردی که سرد و خشن و عصبیه که به عنوان شاهزاده مافیا میشناسنش و تهیونگ هیبرید لیتلی که با برادر ناتنیش یونگی و دوست پسر برادرش جیمین زندگی میکنه و تا به حال کسی جرعت نکرده سرش داد بزنه چی میشه اگه اینا باهم آشنا شن و...