صبح که بیدار شد کوک کنارش نبود
لباسشو عوض کرد و به جای اون لباس خواب خرسی که شامل تاپ و شرتک سفید که روش خرسای قهوه ای داشت با یه هودی نازک بدون شلوارک بدو بدوبیرون رفتبا پیدا کردن کوک پرید بغلش
ته: هیونگی دیشب انقد منتظرت بودم خوابم برد
کوک: ببخشید ته ولی هیونگی رفته بود جایی برای همین دیر اومد
ته: آهانن راستی یه دختره اومد دم در و گفت یه چیزی بهت بگم
کوک: چی گفت؟
تهیونگ که حال تعریف اون همه حرفای مضخرف اون دختر رو نداشت فلشی که صدای ضبط شدهی اون دختر توش بودو دادبه کوک
ته: تو این فلش ریختم هیونگی
کوک: مرسی کیوتچه
کوک رفت تا گوش بده ولی یونگی رو که دید تصمیم گرفت راجب علاقش به تهیونگ و همه چیز صحبت کنه باهاش
کوک: هیونگ میشه باهات صحبت کنم؟
یونگی: آره چرا که نه
با یونگی تو اتاق تهیونگ رفت و به بم و تانی که روی تخت خواب بودن نگاه کرد بم چشماشو باز کرد و با دیدن صاحبش و یه فرد غریبه یونتانو بغل کرد و حالت دفاعی گرفت
کوک: خب هیونگ راستش من چجوری بگم خب من به تهیونگ...
یونگی: علاقه داری میدونم خب؟ بقیش؟
کوک: چی؟ از کجا؟
یونگی: خیلی تابلو بود کوک
کوک: ولی تهیونگ جفت داره و خواستم ازت مشورت بگیرم که چیکار کنم
یونگی: تهیونگ جفت داره؟ کی جفت پیدا کرد که ما نمیدونیم؟
کوک: اون گفت 18 سالگیش مارکش میکنه و قبل اون هم وقتی بغلش میکنه رایحشو روش میذاره
یونگی کوک رو بو کرد
یونگی: کوک خودتو بو کن و بهم بگوچه بویی میدی
کوک خب بوی توتفرنگی و دارچین
یونگی: و رایحه تهیونگ چیه؟
کوک: توتفرنگی و دارچین..خب الان به چی اشاره داری هیونگ؟
یونگی: کوک تو واقعا اسگلی؟ اون روت رایحه میزاره
کوک: اوووو چه جال...وایساااا چییییییی
یونگی: یعنی اون از الان جفتشو انتخاب کرده اون تویی
کوک یونگی رو بغل کرد
کوک: مرسی هیونگیییییی
یونگی: یاااااا برو پیش شوهرت مرتیکهههه
کوک: باشهههه من میخوام تهیونگو ببرم بیرون باهم قدم بزنیم
یونگی: مواظب خودتون باشین
کوک یه شرتک برای تهیونگ برداشت و دوید پایین
کوک: تهبر اینو بپوش بریم بیرون
ته: کجا بریم هیونگی؟
ته درحالی که شرتکو میپوشید گفت
کوک: بریم قدم بزنیم دوتایی
ته:بریم هیونگ
و از خونه بیرون زدن
کوک و ته دست تو دست هم به آرومی قدم میزدن بدون توجه به ونی که جلوشون بود
با رسیدن به ون دو مردی که بیرون ازش ایستاده بودن دوتا بازوی کوک روگرفتن و از اونطرف هم تهیونگ به داخل ون کشیده شد
و سیاهی مطلقوقتی بیدار شد یا در اصل بهوش اومد سرش خیلی درد میکرد انگار با شئ فلزی تو سرش کوبیده بودن
هنوز منگ بود که درباز شدسرشو بالا اورد و همون زن سیاه پوش رو دید
اما اینبار چهرش مشخص بودکوک: ج.جیسو؟
جیسو: خودمم اوپا ...اوه امگای کوچولوتم اینجاس چطوری تهیونگی؟ تولد 18 سالگیت مبارک حیف که روزقبل 18 سالگیت میمیری مگه نه؟
کوک: خفه شو احمق
جیسو:اوپا داری حریص ترم میکنی تا این فسقلیو بکشم دیروز روز پنجمین سالگرد مامان و بابا بود همون روزی که کشتیشون
کوک: من پشیمونم خودتم میدونی ...من همه جارو دنبالت گشتم جیسو ولی هیچوقت پیدات نکردم
جیسو: چون نمیخواستم پیدام کنی مندنبال انتقام بودم و هستم هیونگ
تهیونگ دهنش بسته بود و فقط اشک میریخت
کوک: تهیونگو ببر خونه بزار دوتایی مشکلاتمونو حل کنیم
جیسو: من میخوام باشه اوپا کادو تولد میخوام بهش بدم ...بیا یکاری کنیم یه تفنگ تو و یه تفنگ من همزمان شلیک میکنیم فقط نشنه گیری اینجا حرف اولو میزنه
کوک رو باز کرد و بهش تفنگوداد و کوک هم بعد چک کردن خشاب نشونه گیری کرد
و همزمان شلیک کردن و جیغ تهیونگ از دیدن اون صحنه پشت اون چسب خفه شد
دوباره سلامم
چطورید بیبی موچیا
لذت ببرید
بوراهه💜
𝖒𝖔𝖔𝖓𝖎𝖊
ŞİMDİ OKUDUĞUN
who are you really?
Hayran Kurgu+صاحبت کیه بچه؟ _ها؟ جونگکوک مردی که سرد و خشن و عصبیه که به عنوان شاهزاده مافیا میشناسنش و تهیونگ هیبرید لیتلی که با برادر ناتنیش یونگی و دوست پسر برادرش جیمین زندگی میکنه و تا به حال کسی جرعت نکرده سرش داد بزنه چی میشه اگه اینا باهم آشنا شن و...