استرس part4

1.1K 82 5
                                    

داستان از زبان جونگکوک

واقعا جیمین دیوونه ای ،اگر دیگه باهات اومدم سینما
نزدیک بود جنازم از سینما بیرون ببری!!

جیمین :حرص نخور رفیق برات یه خبر توپ دارم

جونگکوک: دقیقا تو این دو ساعت که باهم بودیم چه خبر توپی اومد که تو فهمیدی من نفهمیدم!؟..

جیمین: یه دقیقه سکوت پیشه کن تا بگم!!

جونگکوک: خب بفرما عالیجناب

جیمین: اونی که کنارم امشب نشسته بود بهم پیشنهاد دوستی داد و منم قبول کردم

نمیدونی چقدر جذاب بود فاک بهش موهاش جدید ترین مدل روز بود ،دقیقا استایل من

جونگکوک: واقعا با دیدن قیافش قبول کردی باهاش قرار بذاری!! خیلی کودنی جیمین ،اگر بخواد ازت سو استفاده بکنه چی؟

جیمین: بیخیال بابا همه کسایی که قسمت vip اینجا میان آدم حسابی هستند و اینکه کسی بخواد از من سو استفاده کنه باید آماده دیار باقی باشه

جونگکوک: خب حالا فهمیدم گنگت بالاست رفیق فقط مراقب خودت باش

جیمین : بیا بریم پیش مامان و بابا گفتند رستوران بالا هستند

جونگکوک: منو تو  یه خیکی لعنتی میشیم امشب

جیمین: اوم به نظرم همچین بدم نیستا مخصوصا تو ناحیه باسن

جونگکوک: متاسفانه تجمع چربی در شکم نه باسن

جیمین: درسته بعدش میریم ورزش هانی فعلا بیا بخوریم

طبقه بالا رفتیم
خانم و اقای پارک داشتن دل و قلوه میدادن

جیمین: سلام بر کفتر های عاشق خوش گذشت بی ما ؟

آقای پارک: سلام جونور معلومه بی تو خوش میگذره!!

جیمین: من و از تو خیابون برداشتید؟
 
خانم پارک: نه از جدول

جونگکوک: هههههههه خاله خیلی باحالی

جیمین: احساس افسردگی کردم

اقای پارک : منو رو بگیر با جونگکوک غذا انتخاب کنید درست میشه افسردگیت بابا جان

جیمین: خب چی میخوری هانی؟

جونگکوک: پاستا پنه

خانم پارک: تعارف نکن پسرم هر چی دوست داری انتخاب کن

جونگکوک: میدونید که تعارف ندارم خاله

جیمین: خب برید کنار من انتخاب کردم پیتزا استیک با همبر مخصوص

خانم پارک: اینطور پیش بری جیمین باید با جرثقیل حملت کنیم مامان جان

جیمین: اشکال نداره چاره یه شوهر جرثقیل دار هست

my origin °•°Vkook°•°Where stories live. Discover now