شب مهتابی

1.2K 83 24
                                    

جونگکوک

از خانم و اقای پارک تشکر و خداحافظی کردم
رو تختم دراز کشیدم به اتفاق های امروز فکر میکنم

چه حس خوبی داره وقتی کسایی هستند
که دوستت دارند
مراقبت هستند
آغوش شون پر از محبت و آرامش
و حس ارزشمند بودن بهت میدن
کاش یکروز من هم خانواده ای داشته باشم

به هر جا از این خونه نگاه میکنم
خاطرات کم رنگ شده من و مادرم هست
و دیگر هیچ
اون خاطراتم که نصفیش با درد پیوند خورده

اوه جونگکوک بیخیال
نذار افسردگی بگیری با فکر های بیخود

همینکه یه خونه بالا سرت داری
با خانواده خوب آقای پارک
خیلی خوشبخت تر از خیلی هایی

یاد خانواده کیم افتادم
لبخندی عمیقی رو لبام نقش بست

تک تک اعضای خانواده کیم
انقدر با محبت و گرم بودن
که یکی از بهترین روز های زندگی من بهم هدیه دادند

خوشحالم خانواده پارک مجبورم کردند
باسن مبارکم از این غار بکشم بیرون

تو همین افکار بودم که صدای نوتیف گوشیم اومد

بازکردم دیدم از طرف تهیونگ
با من چیکار داره؟!

(تهیونگ_ جونگکوک+)

_سلام بیداری خرگوشک؟

+سلام می بینی بیدارم تهیونگ شی

_بله دارم میبینم ولی خواستم از زبون خودت بشنوم

+الان که نمی تونی بشنوی فقط می تونی ببینی

_شیطون شدیا خرگوشک

+بودم هنوز نشناختی منو تهیونگ شی

_خب برای همین پیام دادم که بیشتر بشناسمت
_بالاخره تو هم عضو جدید اکیپ مونی

+ اوه حتما تو هم لیدر گروهی؟

_ آدم شناسیت هم خوبه خوشم اومد

+اعتماد به نفست داره سقف خونم خراب میکنه

_ یعنی میگی اینطور نیست!؟

+ نمیدونم خودت می تونی تعریف حساب کنی یا جور دیگه ای تفسیر کنی!!

_ پس من تعریف حسابش میکنم

+انتخاب خوبی بود

_ جونگکوک دوست دختر داری؟

+ حس نمیکنی خیلی داری فضولی میکنی

_ نه من به عنوان لیدر باید رابطه نزدیکی با اعضای گروه داشته باشم خرگوشک

+ اها که اینطور

+فکر میکنم اولین نفری باشی که دارم بهت میگم ولی من گی هستم و گرایشی به دخترا ندارم

_ فکر کنم کل اعضای گروهمون گی هستند!!

my origin °•°Vkook°•°Where stories live. Discover now