چند دقیقه ای میشد که جونگکوک دردش بهتر شده بود و حالا بی هدف کنار هم دراز کشیده بودن. نصفشون داخل اتاق بود و کله هاشون از در
رد شده بود.
بالاخره جونگکوک سکوت رو شکست و سمت تهیونگ گفت:- راستی ته! اون آقاعه بود که هر بار میرفتیم مک دونالد در حال خرید کردن از داداشت بود، هنوزم میاد؟
- اوهوم.
تهیونگ گفت و جونگکوک همزمان شروع به بازی کردن با موهای تهیونگ کرد و لب زد.
- منم آخرین باری که رفتم بازم اونجا بود. حتی متوجه شدم از بقیه کاراکنای اونجا خرید نمیکنه و فقط از باجه هیونگ چیزاشو حساب میکنه. می دونی، با توجه به تناسب اندامی که داره فکر
نمیکنم اهل فست فود باشه ولی با این حال همی شه اونجاست! بنظرت این عجیب نیست؟ نکنه قاتل باشه یا عضو یه باند خالفکار؟
و نیشخندی زد و در ادامه گفت:- وای نکنه اصلا عاشق برادرت شده باشه؟ لعنتی خیلی مشکوک میزنه! باید بهش بگی. فکر کنم خودشم متوجه مشکوک بودن قضیه شده باشه.
تهیونگ که دیگه کمرش درد گرفته بود، نیم خیز شد و نشست و باعث شد که دست جونگکوک از بین موهاش رها بشه.
- چی داری میگی احمق! عاشق کجا بود؟ همچین چیزی با عقل جور در نمیاد. در ضمن قبلا بهش گفتم. اونم گفت که چون اینجا تازه باز شده طبیعیه که یه مشتری چند بار بخواد بیاد.
و بعد از اتمام جملهش، بلند شد و سمت آشپزخونه رفت.
- درسته ولی بازم مشکوکه!
جونگکوک هم همزمان با گفتن این حرفش بلند شد و سمت آشپزخونه رفت. تهیونگ که دیگه میلی به ادامه بحث نمیدید، سر وقت لباسشویی رفت و سبد رو از روش برداشت و در لباس شویی رو باز کرد و لباسا رو دونه دونه توی سبد انداخت.جونگکوک هم سر وقت یخچال رفت و همزمان خمیازه ای کشید، که میشد تا ته معده ش رو هم ببینی. بعد در یخچال رو باز کرد و در حال پیدا کردن نوشیدنی بود که چشمش به لیوان شیر توت فرنگی افتاد که ته یخچال بود. انگار که یه نفر سعی کرده بود اون از جلوی دید بقیه قایم کنه ولی خب جونگکوک جز بقیه حساب نمیشد! لیوان رو برداشت و سمت تهیونگی که پشتش بهش بود برگشت و شروع به دید زدنش و نوشیدن شیر توت فرنگی کرد.
- هی تهیونگ! الان فهمیدم چرا اون معلم ریاضیمون همیشه موقع دیدنت یه سیلی به باسنت میزد
.
تهیونگ از حرف جونگکوک کنجکاو شده بود.
- آقای ایل وون رو میگی؟همون پیرمرد هیز؟
تهیونگ گفت و همزمان جونگکوک یواش از پشت به تهیونگ نزدیک میشد.
- اوهوم. آخه الان که دارم نمای پشتتو میبینم بهش حق میدم.بعد از تموم شدن جملش سیلی به باسن تهیونگ زد که همین باعث شد هزاران سیم برق هزار واتی به سلول های عصبیه تهیونگ وصل بشه.
با عصبانیت از جاش بلند شد و سمت جونگکوک برگشت.
- این چه کاریه میکنی؟؟؟؟؟ این اصلا شوخی خوبی نیست جونگکوک! دردم گرفت عوضی! این کارا خیلی بچگانه س! حداقل قبل از اینکه کاریو انجام بدی بهش فکر کن!
تهیونگ حرفاش رو پشت سر هم با عصبانیت می گفت. اینجا بود که برای لحظه ای تمام جو بهم ریخت. تهیونگ جدی شده بود و سر جونگکوک داد زده بود. جونگکوک به سختی آب دهنش رو قورت داد و لیوان به دست که حاال نصفش خالی شده بود، به صورت جدی تهیونگ که کمی هم قرمز به نظر میرسید زل زد.
شاید از یکی از ترس های جونگکوک این بود که نزدیکانش از جلد صمیمی و شوخ طبع بودنشون در بیان و جدی بشن. که همین اتفاق هم افتاده بود!
ESTÁS LEYENDO
[Video Porn] - vk/kv
Fanficدر سال 1988 زمانی که تابستون شروع شده و همه دانش آموزها در حال لذت بردن از تابستونشون به وسیله خوردن و خوابیدن هستن، تهیونگ و جونگکوک تصمیم می گیرن واسه سرگرمی ویدیو پورن ببینن. اونا به محل قرار میرن و ویدیو پورن رو می گیرن اما داستان به طور غیر منت...