─Part 17;

141 37 66
                                    

پارت هفدهم:

"당신을 둘러싸고 있는 존재의 빛나는 입자들이 소멸된다면, 나의 세계는 무너질 거예요."
با خاموشی ذرات نورانی وجودم که حال تو را در محاصره‌ی خود گرفته‌اند، دنیای من به یکباره فرو خواهد ریخت.

درون کمپر تا حدی روشن بود و نورهای رنگی و چشمک زن ریسه‌های بیرون از اون هم به داخلش منعکس می‌شد. اون شب بالاخره پیول و دو دوستش تونسته بودن اونجا دور هم جمع بشن.

یونگهون نزدیک پنجره‌ی کوچک و رو به دریای کمپر ایستاده و به اجبار قد بلندش کمی خم شده بود تا راحت‌تر بتونه تصویر اون بیرون رو تحت نظر بگیره.

میون نفس بلندی کشید و رو به بهترین دوستش کرد که روی صندلی کنار میز نشسته بود.
– به هرحال دارم بهت میگم این اصلا طبیعی نیست.

پیول نفسش رو صدادار بیرون داد.
– میگی چیزی که از چان و لی فلیکس دیدی به یه بغل ساده ختم نشده. حتی اینکه فلیکس پیشونی چان رو بوسیده هم فقط نشون میده اون‌ها دوست‌های خوبی برای همدیگه‌ان.

میون موهاش رو بین دست‌هاش جمع و اون‌ها رو روی یک طرف شونه‌ش رها کرد و بعد روی زمین مقابل پیول زانو زد.
– چرا فکر می‌کنی چیزی جز دوست نیستن؟

یونگهون صورتش رو کمی به سمت دوستانش چرخوند و به بیرون از پنجره اشاره کرد.
– در حقیقت من هیچ‌وقت دوستم رو این شکلی و انقدر طولانی بغل نمی‌کنم.

پیول و میون حالا به سرعت از جاشون بلند شده بودن تا کنار یونگهون قرار بگیرن و بتونن اون بیرون رو ببینن.

چهره‌ی پیول با دیدن دوست‌پسرش که درحال فشردن بدن فلیکس به خودش بود بلافاصله درهم کشیده شد.
–هنوزم... دلیلی نداره چان گی باشه. هر دوشون الان کمی مستن.

میون دست‌هاش رو مقابل سینه‌ش حلقه کرد و اخم‌هاش رو توی هم کشید. دوستش واقعا انگار متوجه نبود.
– این دیگه چیه؟ همه چیز خیلی واضحه.

یونگهون درحال عقب کشیدن سری به تایید حرکت داد.
– گفتی همه‌ی رابطه‌های قبلیش کوتاه مدت بوده و به جایی نرسیده. اون حتی روی خوشی هم بهت نشون نمیده.

پیول حالا به فلیکسی که با قدم‌های تند از چان دور می‌شد خیره شده بود.
– به اون پسر هم روی خوش نشون نمیده...
و بالاخره چهره‌ی نگران چان توجهش رو جلب کرد.

𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘓𝘪𝘹]Where stories live. Discover now