─Part 24;

132 39 94
                                    

پارت بیست و چهارم:

"검은 까마귀의 울음소리를 무시해봤자 그들의 소리는 억제되지 않는다."
نادیده گرفتن آواز کلاغ‌های سیاه، ندای آن‌ها را سرکوب نخواهد کرد.

قطرات بارون به شدت به سمت زمین کشیده می‌شدن و صدای برخوردشون با هر مانعی که سر راهشون قرار داشت، به هیچ صدای دیگه‌ای اجازه‌ی خودنمایی نمی‌داد. آب جاری روی زمین با سقوط هر قطره‌ی بارون، به تلاطم می‌افتاد و با نگاه جیسونگ همراه می‌شد.

هر دو کنار هم، درون اون سوپرمارکت و رو به خیابون نشسته بودن و به منظره‌ی پشت شیشه خیره نگاه می‌کردن.

مینهو نگاهش رو روی بخاری که از رامیون مقابلش بلند می‌شد چرخوند. بعد از اینکه به همراه پسر کنارش کمی اون خونه رو مرتب کرده بودن، دست جیسونگ رو گرفته بود و با قدم دو تا سوپرمارکت سر خیابون کشونده بودش. نمی‌دونست اون به هم ریختگی به خاطر درگیری به وجود اومده بوده و یا جیسونگ از شدت عصبانیت همه چیز رو به هم ریخته.
– باید یه غذای بهتر بهت می‌دادم ولی بارون خیلی شدیده. نمی‌تونستیم از این دورتر بریم.

جیسونگ نگاه خیره‌ش رو از قطرات بارون گرفت تا چشم‌هاش رو روی مینهو ثابت کنه.
– همین هم کافیه.

نگرانی و اضطراب هنوز قلب مینهو رو در اختیار داشت. نمی‌دونست چه اتفاقی برای جیسونگ افتاده و این موضوع اجازه نمی‌داد راحت نفس بکشه.
– قبل سرد شدنش بخور.
به رامیون‌های مقابلشون اشاره کرده بود. چاپ استیک‌های چوبی رو از کاور کاغذیشون بیرون کشید و به دست جیسونگ داد و جیسونگ بدون اینکه چیز دیگه‌ای بگه، بخشی از اون رشته‌ها رو توی دهنش کشید. توی چشم‌هاش هیچ احساسی به چشم نمی‌خورد و این حتی نگرانی مینهو رو بیشتر می‌کرد.

– یه تصمیم منطقی برای تموم کردن همه چیز گرفته بودم.
جیسونگ بود که بالاخره اون سکوت معذب کننده رو به پایان رسوند. خلاء جالبی رو توی قلبش احساس می‌کرد؛ انگار که نسبت به اتفاقات اطرافش سر شده بود.

مینهو پلکی زد و به نیمرخ پسر کنارش خیره شد.
– تصمیم برای تموم کردن چی؟

جیسونگ در حال فوت کردن رامیون بین چاپ استیک‌هاش با لحنی ملایم جواب داد.
– زندگی.

مینهو بزاقش رو فرو داد و جیسونگ رشته‌ها رو توی ظرفشون برگردوند تا حرف‌هاش رو ادامه بده:
– در حقیقت نیازی به ادامه نمی‌بینم.

𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘓𝘪𝘹]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora