─Part 43;

123 21 134
                                    

پارت چهل و سوم:
" 항상 폭풍이 지나간 , 남겨진 잔해를 드러내기 위해 태양이 뜹니다."
همیشه پس از طوفان، خورشید برای آشکار کردن خرابی‌های به جا مانده طلوع می‌کند.

اون روز زمانی که فلیکس چشم‌هاش رو باز کرد، مردی که شب قبل بازوهاش رو دورش حلقه کرده بود اونجا حضور نداشت. بالاخره آخر شب و فقط به خاطر امتحان اون روز صبح چان خونه‌ی چانگبین رو ترک کرده بودن اما فلیکس بعد از اون هم ساعت‌ها به چهره‌ی غرق خواب اون مرد خیره شده و به چانگبین فکر کرده بود. به این فکر کرده بود که اگه چان رو از دست بده هرگز نمی‌تونه نفس بکشه. نه مثل چانگبینی که نفس می‌کشید اما زندگی نمی‌کرد؛ نه. قطعا فلیکس حتی زنده هم نمی‌موند؛ شجاعتش رو نداشت! برای کی باید زندگی می‌کرد؟ تمام اون افکار درهم و سردردهای نزدیک صبح بالاخره پسرک رو به سمت این نتیجه سوق داده بودن، نباید اجازه می‌داد کوچکترین اتفاقی برای چان بیفته!

جای خالی چان روی تخت، حتی اون لحظه که می‌دونست مرد مورد علاقه‌ش برای گذروندن آخرین امتحانش به دانشگاه رفته هم قلبش رو فشرده می‌کرد؛ هرچند فلیکس به خوبی می‌دونست قبل از برگشتن چان باید کارهای زیادی انجام بده و فرصتی برای درد کشیدن نداره.

دوش گرفتن و جمع کردن میز صبحانه‌ای که چان حتی اون روز هم فراموش نکرده بود براش آماده کنه خیلی طول نکشید. به نظر می‌رسید بالاخره اون مرد متوجه لذت فلیکس زمان خوردن دستپختش شده و پسرک امیدوار بود چان هیچ‌وقت حین آشپزی سردرد رو تجربه نکنه. امیدی که می‌ترسید سرپوشی برای ترسش محسوب بشه... ترس از اینکه حضورش زندگی رو از چان بگیره و یا حتی بدتر، از خیلی قبل‌تر این کار رو کرده باشه.

پسرکی که خودش رو بین لباس‌های گرم مختلف پیچیده بود، نزدیکترین داروخونه رو به عنوان مقصد بعدیش انتخاب کرد. معلوم نبود سرمنشا سرخی گوش‌ها و گونه‌هاش سرماست یا شرمی که دست‌هاش رو هم می‌لرزوند. تنها چیزی که می‌دونست این بود که دیگه تحمل دردی رو که با دیدن چان زیر شکمش می‌پیچید نداشت. دیگه تحمل دوری از اون مرد رو نداشت و جز عطشی پایان ناپذیر چیزی نمی‌فهمید. می‌خواست نقطه به نقطه‌ی تن چان رو ببوسه و توسط دست‌های اون مرد لمس بشه. می‌خواست با رضایت کنترل بدنش رو به اون مرد تقدیم کنه و لذتی رو که می‌دونست نظیر نداره بچشه. حالا حتی گاهی از خوابیدن کنار چان خجالت می‌کشید... نمی‌دونست چان هم متوجه رویاهای خیسش میشه؟ امیدوار بود این اتفاق نیفتاده باشه.

𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘓𝘪𝘹]Where stories live. Discover now