─Part 35;

94 18 2
                                    

پارت سی و پنجم:
"첫눈이 내리는 도시를 정복하는 더위."
حرارتی که با اولین برف شهر را تسخیر می‌کند.    

با تاریکی هوا، سکون توی شهر کشیده می‌شد. ذرات درخشانی که آروم آروم از آسمون سقوط می‌کردن زیر نور چراغ‌های خیابون برق می‌زدن و همین هیجان رو توی چهره‌ی چانگبین می‌کشوند.

با وجود ترافیک نسبی سر شب، چانگبین تونست قبل از تموم شدن کلاس مینهو خودش رو نزدیک دانشگاه برسونه. هرچند وقتی در حال گزیدن لب‌هاش توی اون شلوغی دنبال جای پارک می‌گشت، دوست‌پسرش ماشینش رو دیده و با لبخند به سمتش حرکت کرده بود.

چانگبین با اشتیاق به مینهویی که حالا روی صندلی کنارش می‌نشست خیره شد.
– سردت شد نه؟ خیلی سرد شده!

مینهو خندید و حین عقب دادن کلاه کاپشنش به جلو اشاره کرد. اون لحظه صدای بوق‌های پشت هم ماشین عقبی توی کل خیابون شنیده می‌شد.

– فعلا حرکت کن مرد!
نفس بلندی کشید و ریه‌هاش رو از هوای گرم داخل ماشین پر کرد. دست‌هاش هنوز سرد بودن و بازدمش هم.

چانگبینی که حالا ماشین رو به حرکت درآورده بود دستش رو با تردید سمت مینهو گرفت. می‌خواست دستش رو بگیره و گرمش کنه و البته که مینهو هیچ تردیدی برای گرفتن دست چانگبین نداشت. دست مرد کنارش رو بین دست‌هاش گرفت و سعی کرد از گرماش استفاده کنه.

حالا لبخند وسیعی روی لب‌های چانگبین نشسته بود و نگاه مینهو چال کم عمق روی گونه‌ی اون مرد رو نوازش می‌کرد.

چانگبین سعی کرد لبخندش رو کنترل کنه و ابروش رو بالا داد.
– اولین برفه! امسال خیلی دیر کرد مگه نه؟

لبخند صداداری از بین لب‌های مینهو آزاد شد. سرش رو چرخوند تا به برفی که روی خیابون می‌نشست نگاه کنه.
– وقتی فهمیدم داره برف میاد مطمئن بودم که میای دنبالم. حالا کجا قراره بریم؟

– واقعا دوست داشتم اولین برف رو کنارت ببینم. برنامه‌ای که نداری؟

مینهو یکی از ابروهاش رو بالا داد.
– معلوم نیست؟ برنامه‌م اینه که همراه دوست پسرم خوش بگذرونم. حالا برنامه‌ی دوست پسرم چیه؟

و چانگبین با ذوق خندید.
– اول یه چیزی میخوریم! گرسنه‌ای نه؟ تا الان سر کلاس بودی. ولی فلیکس چرا باهات نیست؟

𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘓𝘪𝘹]Where stories live. Discover now