─Part 29;

128 34 91
                                    

پارت بیست و نهم:
" 없는 너라는 가슴을 깊이 깬다."
رویایی به نام تو که شکستنی نیست، قلب مرا عمیقا در هم می‌شکند.

تاریکی بالاخره به پایان رسیده بود و چند ساعتی می‌شد که خورشید توی آسمون می‌درخشید.
نزدیک ظهر بود و فلیکس هنوز هم با مینهو تماس نگرفته بود. مینهو احتمال می‌داد هم اون و هم چان هنوز خواب باشن پس فقط با نگرانی انتظارشون رو می‌کشید.

شب قبل، قرار بود با چانگبین صحبت کنه اما وقتی چان ازش خواست کنار فلیکس بمونه، چانگبین هم ترجیح داد مینهو رو تا خونه‌شون برسونه. به هرحال از نظر مینهو، بهتر بود فلیکس اون شب از خونه دور باشه.

حتی بعد از اینکه متوجه شدن فلیکس قرار نیست بیاد هم چانگبین از مینهو خواسته بود اون شب رو استراحت کنه و بعد روز بهتری با هم حرف بزنن. مینهو نمی‌دونست چرا چانگبین ازش فرار می‌کنه اما هرچی که بود، دلش برای اون مرد تنگ می‌شد. حداقل یک بار باید توی آغوشش می‌گرفتش و بهش می‌گفت دوستش داره تا قلب چانگبین آروم بگیره. در این صورت دلهره و دلتنگی مینهو هم به پایان می‌رسید. به هر حال حتی خودش رو برای گفتن رازش هم آماده کرده بود...

حالا بالاخره شنیدن صدای زنگ در باعث می‌شد مینهو از اتاقش بیرون بره؛ هرچند قبل از اون، هایون در رو برای جیسونگ باز کرده بود.
– ممنون نونا!

هایون لبخندی زد و‌ موهای کوتاهش رو پشت گوشش داد.
– چیزی نیاز دارین؟ براتون آماده می‌کنم.

مینهو لبخندی زد و جلوتر رفت تا مقابل خواهرش بایسته.
– همه چیز رو آماده کردم. ولی امروز چرا انقدر زیبا شدی؟
خودش رو جلوتر کشید و صورتش رو به صورت هایون نزدیک کرد.
– ببینم! کاری با صورتت کردی؟

هایون دستش رو روی گونه‌ش گذاشت و با دست آزادش ضربه‌ی آرومی به شونه‌ی مینهو وارد کرد.
– هی! برو اون طرف ببینم!

مینهو خندید و بالاخره، دری که نزدیکش ایستاده بودن به صدا در‌اومد. چند لحظه‌ی بعد، در مقابل جیسونگ توسط مینهو باز شده بود.

– خوش اومدی!

جیسونگ لبخندی خجالتی زد و قدمی جلو رفت.
– ممنونم.

زمانی که مینهو گلدون کوچیک توی دست جیسونگ رو ازش می‌گرفت، هایونی که کمی عقب تر از برادرش ایستاده بود رو به جیسونگ لبخند زد.
– خوش اومدی! باید جیسونگ باشی درسته؟ دوست جذاب مینهو!

𝙃𝙖𝙥𝙥𝙞𝙡𝙚𝙨𝙨 [𝘊𝘩𝘢𝘯𝘓𝘪𝘹]Where stories live. Discover now