صدای بم و عمیق آلفا لرزی به تن تهیونگ انداخت و بیاختیار زیر لب نالهی ریزی زد.
بعد از اینکه آلفا هودی رو از تنش بیرون کشید، فشاری به رون سفت جونگ کوک آورد و بخاطر لمسهای پرحرارت دست آلفا که به سمت بالا تنهاش میرفت، پلکهاش رو برای لحظهای روی هم گذاشت:
- اگه.. قراره خورده بشم، میخوام وجب به وجب پوستم عطرتت رو بگیره آلفا...
جونگکوک هر دو دستش رو روی تن تهیونگ قرار داد و ناخودآگاه فشار کنترل نشدهای به جسم نحیف امگا آورد؛ این همون جنگ قدیمی دستهاش و ذهن سرکوبگرش بود.
آرزو میکرد که تهیونگ هیچوقت حتی تصور نکنه که جونگکوک عمیقا میخواد چه کارهایی با اون تن نحیفش بکنه... امیدوار بود که همواره بتونه خوددار باشه.
روی لالهی گوش هارو هیسی کشید و لب زد:
- چه عطری داری نون خامهای...
با ولع لیسی به لالهی گوش هارو زد و یک دستش رو از روی شکم تهیونگ پایین برد:
- بخاطر این کوچولوئه؟ که عطرت این روزا دیوونهکنندست؟
تهیونگ تک خندهای کرد و دستش رو روی دست جونگ کوک که روی شکم خودش بود فشرد:
- هنوز اندازهی یه بند انگشته اما... حضورش بی تاثیر نیست.
دست دیگهاش رو روی کشالهی رون جونگ کوک کشید و نفس تندش رو از سینه بیرون فرستاد:
- میتونیم... خیلی پیش بریم؟ این وضع یکم نگرانم میکنه...
- نگران کنندهست؟ اون بلده چطور مراقب سرش باشه...
رامیرا با شیطنت زمزمه کرد و بعد از نشوندن لبهاش روی لالهی گوش تهیونگ و بازی دادنش گفت:
- ولی من برای خوردنت... هوممم... نیاز ندارم تا اونجا پیش برم.
هارو بیاختیار به دو طرف یقهی جونگ کوک چنگ انداخت و حین بازی کردن با دکمههای اون، نفسهای گرمش رو روی پوست گردن آلفا خالی کرد:
- آقای پدر، بخاطر ملاحظهاتون خیلی ممنونیم!
نگاه خمار و براقش رو به رگهای برجستهی گردن جونگ کوک داد و لبهای نیمه بازش برای مکیدن اون پوست خوش رنگ به لرزه افتاد.
وقتی رایحهی چوب صندل بیش از پیش زیر بینیش پیچید، نالهای کرد و به سرعت پوست مرد رو بین دندونهاش گرفت.
رامیرا گردن کشید تا لبهای لرزون و لطیف امگاش رو بیشتر احساس کنه و درحالی که دستش رو از کمر شلوار جین هارو رد میکرد تا پشت باسن اون بنشونه لب زد:
- تشکر کلامی بیفایدست جئون هارو. بیشتر ممنون باش...
خندهی بیصدایی کرد و سر انگشتهاش رو با ملایمت روی ورودی نمدار امگا کشید؛ منتظر بود تا اسلیک امگاش زودتر کف دستش رو خیس کنه.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
HaMira ∥ هامیرا {KookV, NamGi, HopeMin}
Hayran Kurgu🔴 #Full 🔴 داستان از جایی شروع میشه که جئون تهیونگ، امگای شیرین و عزیزکردهی استاد ریاضی، جئون جونگ کوک، از آلفای گرگش باردار میشه و چالش تازهای به زندگی اون اضافه میکنه. چرا که جونگکوک به عنوان یه هیبرید گرگ توی دنیایی که انسانهای غیر هیبریدی...