2_jenlisa: رامیون

294 48 9
                                    

POV: jennie
شهره جدید و حال و هوای جدید. حسه فوق العاده ای دارم، سرزندگیه خالص. بالاخره میتونم دانشگاهی که میخواستم برم و حالا توی شهری که آرزوشو داشتم یه خونه دارم. درسته باید با هم خونه ایم زندگی کنم ولی تاجایی که متوجه شدم این دختر که اسمش جیسوعه خیلی مهربونه.

همه ی مردم بعد از منتقل شدن به یه شهر جدید گرسنه میشه و منم از بقیه استثنا نیستم. جیسو متوجه گشنگیم شده بود و گفت این نزدیکی جایی هست که بتونم غذای خوب با قیمت خوبی رو گیر بیارم. خوشحال کنندس که همچین هم خونه ایه بفکری دارم، قطعا از تنها بودن بهتره.

با رسیدن به غذا خوری که تم زرد داشت حدس میزدم رسیده باشم. به محض باز کردن در با عطره فوق العاده ی غذا ها مواجه شدم. مغازه ی کوچکیه و خلوته، احساسه آرامش بخشی داره.

کسی رو پشته کانتر ندیدم برای همین تصمیم گرفتم کمی صبر کنم و بالاخره دختره بلوندی با دست پاچگی خودشو پشت کانتر رسوند.
"متاسفم معمولا این ساعت کسی نمیاد"
دختره چتری با دست پاچگی گفت

این دختر واقعا بامزس، از سبکه لباس پوشیدنش خوشم میاد. لباسا و رنگ موهاش با تمه اینجا کاملا هم خونی داره و ست شده. ممکنه اتفاقی باشه ولی به عنوان اولین دیدار تاثیر فوق العاده ای روی من داشته، تاثیری که به سادگی برای من جواب نمیده.
"او درسته الان ساعت ده صبحه ولی خب من تازه منتقل شدم و مدتیه چیزی نخوردم"

POV: lisa
حوصلم سر رفته بود و برای چند لحظه رفتم یه چیزی بخورم اصلا انتظار نداشتم کسی بیاد اونم همچین دختره چشم گربه ایه خوشگلی. اون واقعا زیباست، موهای قهوه ای پوسته نسکافه ایش خیلی دلرباس. خدای من لیسا خودتو جمع و جور کن
"چی میخورید"
سعی کردم با لحنم چیزایی که توی سرم میگذره رو مخفی کنم.

"نمیدونم!" گفت و خنده ای کرد. لبخند لثه ایش در عین حال که اونو بالغ نشون میده خیلی بامزس "سریع ترین چیزی که آماده میشه!؟" با شک ادامه داد و یه ابروشو بالا فرستاد.

ناخودآگاه لبخندی زدم "میدونم چیکار کنم...لطفا بشینید"
وارد آشپزخونه شدم و بهترین چیزی که میتونستم رو توی کمترین زمانه ممکن درست کردم.
بعد از گزاشتن کاسه ی رامیون روی میز منتظر موندم که عکس العملشو ببینم

POV: jennie
واقعا انتظار نداشتم اینقدر سریع باشه. این دختر واقعا تاثیر گزاره و خیلی خوش رفتاره. کمی از نودل رو توی دهنم گزاشتم. بعد از احساس کردن گرما و طعم فوق العادش ناخودآگاه هومی کشیدم. درست مثله آشپزس فوق العاده و منحصر به فردی، تنده و مقدار کمی ترش...ترکیبش چیزیه که به راحتی میتونه شما رو عاشقه خودش کنه.

"این فوق العادس! میتونم بدونم کدوم یکیه؟" با اشاره کردن به منو پرسیدم، میخوام اینو به جیسو هم معرفی کنم. با اینکه اون شخصیه که اینجا رو بهم معرفی کرد ولی واقعا باید با یه نفر درمورد اینکه این غذا چقدر خوبه صحبت کنم.

blackpink one shot Where stories live. Discover now