11_chaesoo: بوسه

194 19 22
                                    

دختره مو قرمز با بی حوصلگی پشته میزش بود، برخورد نور خورشید باعث میشد موهاش روشن تر دیده شن...میزه سفید رنگش برای چند ساعتی خالی بود.

فکر میکرد به اندازه ی کافی فوق العاده عمل کرده ولی نمی فهمید چرا کسی اونجا نمیومد که اون بتونه نقاشیشو بکشه، واقعا کسی اینو نمیخواست یا مطمئن نبودن که میتونه انجامش بده.

مردم بی توجه به اینکه اون دختر اونجاس رد میشدن تا اینکه بالاخره توجه کسی جلب شد.

اون دختر جوری به دختره بی حوصله خیره شده بود که انگار یه الهه رو دیده، همونطور که صورتشو بررسی میکرد لبای قلبی شکلش کمی از هم فاصله گرفتن.

موهاشو دخترو از زیر نظر گذروند، با خودش فکر میکرد که این رنگ خیلی به پوسته سفیدش میاد، نگاهشو روی چشمای درشت دختر آورد که مثل یه سنجابه نگران تند تند به اینور و اونور می چرخید، بی تابیه دختر باعث شد خنده ای کنه.

نگاهشو پایین تر آورد و بینیه خوش فرم دختر رو مورد تحسین قرار داد. به آرومی و با تردید پایین تر رفت، اون لبا چیزی بودن که از ابتدا توجهشو به اون دختر جلب کرده بود.

موقرمز کمی لباشو از هم فاصله داد و باعث شد دختره بزرگ تر نفسه گرمی رو رها کنه. نمیتونست چشماشو از روی اون لبای براق برداره.

بالاخره به سمته میزه اون دختر رفت، به آرومی صندلی رو کنار گزاشت و دستاشو روی میز تکیه داد.
"س..سلام من رزی هستم چطور میتونم کمکتون کنم" مو قرمز به کل شیفته ی اون دختر شده بود ولی نمیدونست خیلی وقته که اون دختر خودشو درحال زل زدن بهش گم کرده.
"سلام رزی...من جیسوعم، برای نقاشی اینجا نیستم یه چیز دیگه رو میخوام و اگه میشه مجانی"

ابرو های رزی توی هم رفت "چی"
دختره بزرگ تر با ملایمت انگشتشو روی لبای صورتی رنگه رزی گزاشت "اینو"
کمی با انگشتش به لبه پایین رزی فشار آورد و باعث شد قلبه دختر کوچیک تر دیوونه شه.

"م..منظورت...که..وا..واقعا اون نیست؟"
زبونه رزی به سختی اونو همراهی میکرد و باعث میشد جیسو بیشتر از این لحظه لذت ببره
"من جدیم رزی"
نگاهه رزی روی لبای قلبی اون دختر سر خورد، اون لبای سرخ واقعا توجهشو جلب کردن ولی نمیدونست این یه شوخیه یا نه.

"اینقدر بهش نگاه نکن، مخصوصا وقتی میتونی مزش کنی"
حرفه جیسو برای انفجاره رزی کافی بود، همه ی وجودش می‌سوخت
"ب..باشه...ولی...اینجا که نمیشه"

جیسو خنده ی موفقیت آمیزی کرد "کجا میشه"
رزی با انگشتش به پارچه هایی که یه تیکه رو تبدیل به قرفه ی اون کرده بودن اشاره کرد "اون پشت"

جیسو بالافاصله اونوره میز رفت و مچه باریک رزی رو بین انگشتای زنونش گیر انداخت، با هیجان پارچه های زخیم رو کنار زد و اونو جایی که میتونست به چیزی که میخواد برسه رسوند.

اونجا همونطور که رزی میخواست خلوت بود، قدماشون باعث میشد سنگا روی هم بلغزن و صدای کمی تولید کنن که بین صدای جمعیت گم میشد ولی اهمیتی نداشت چون اونا فقط روی نفسای هم دیگه تمرکز میکردن، نفسایی که سنگین تر میشدن.

"حالا میشه؟"
رزی در جواب تند تند سرشو بالا پایین کرد.
دختره بزرگ تر جوابه خودشو گرفته بود و دیگه نیازی نداشت صبر کنه، محکم لباشو روی لبای رزی گزاشت.

لبه پایینشو که چند لحظه پیش برای مزه مزه کردنش بی تاب بود رو توی دهنش کشید. زبونشو جوری روی اون به حرکت در میاورد که انگار اون یه آبنباته صورتی رنگه.

رزی هیچوقت نمیتونست فکر کنه همچین حسی هم وجود داره. دستاشو روی صورت خوش تراشه جیسو جا کرد و متقابل اونو بوسید. لبه بالایی اونو بین دندوناش گیر انداخت و اونو کشید، میتونست حرکت بافتاشو زیر دندونش حس کنه. همزمان با زبونش اونو مزه مزه میکرد.

کم کم مزه ی متفاوتی روی زبوناشون کشیده شد مزه ای که کمی شور بود و کمی هم شبیه به آهن...خون بود! جیسو شوکه شده بود که کمی خودشو عقب کشید "چه دختره مشتاقی منو زخمی کردی"
رزی تند تند نفس نفس میزد "بیشتر"
لباشو برای یه بوسه دیگه روی لبای جیسو کوبید.

زبوناشون برای ورود بهم فشار میاوردن که بالاخره جیسو پیروز شد و با دقت شروع به مزه مزه کردن دهنه دختره جلوش کرد. همونطور که ذره ذره ی دهن مرطوبشو مزه میکرد دستاشو پایین برد و باسن دختر رو توی دستش گیر انداخت.

رزی از لمسه یهویی کمی ناله کرد، انگشتای جیسو به آرومی بهش فشار میاوردن و از طرف دیگه میتونست اون لبای نرمو روی ماله خودش احساس کنه، تنهایی صدایی که میشنید نفسای سنگینشون بود.

اون بوسه واقعا حیرت انگیز بود...

____________________
نوش جونشون

blackpink one shot Donde viven las historias. Descúbrelo ahora