3_chaennie"smut": وانت قرمز

411 33 11
                                    

POV: jennie
اوه خدای من اینجا رو نگاه کن اینجا همه دیوونن
آدمای خمار...عقل از سرشون پریده، بوی الکلشون تهوع آوره...منم یه دیوونم.

یه دیوونه ی احمق که داره بی توجه به اینکه نیمه برهنس میرقصه، کارای احمقانه رو دوست دارم.
لمسای زیادی رو روی پوستم احساس میکنم، همه ی اونا گرمن. بدنه همه داره میسوزه، الکل داره هممون به آتیش میکشه.

فقط به رقصیدن ادامه میدادم، هیچ اهمیتی نداشت که قراره با کی برقصم حتی به اون شخص نگاه نمیکردم تا اینکه این بار کمرم بین دستای یخ کرده ی کسی گیر افتاد.

نمیتونستم این فکر که باید اونو ببینم از سرم بیرون کنم. به سمتش برگشتم و نگاهمو به صورتش دادم، میتونم بگم اون دختر شبیه به یه فرشتس. رنگ روشن موهاش و پوست سفیدش واقعا زیباس. "شما یه فرشته ای؟" سوال احمقانمو داد زدم که از بین صدای موسیقی به گوشش برسه. اینا همش یه شبه، یه آخر هفته و کاملا مست پس چه اهمیتی داره چه سوالی از کی بپرسم.

"آره هستم" جوابش حتی از سواله منم احمقانه تر بود "اووو اسمت چیه؟" خندید و با کشیدن کمرم منو به خودش چسبوند "شهوت" از جوابش خوشم اومد خیلیم خوشم اومد. اون دختره بلوند ازم قد بلند تره پس برای رسیدن بهش پاهامو بلند کردم و محکم لبامو روی لباش پرس کردم.

باید منو هول میداد! نه فکر نکنم، احتمالا اونم دیوونه وار مسته. ولی بدنش برای مست بودن زیادی سرده شایدم تصوره من اشتباهه. لبای باریکش به طرز خاصی با مهارت حرکت میکردن.

دور شدن انگشتای سردش از کمرمو احساس میکردم، کمی بعد مچمو بین انگشتاش گیر انداخت و از بین جمعیت بیرون کشید.
داشتم مثل احمقا دنبالش توی تاریکی میرفتم، این دقیقا همون روشی نیست که آدما میمیرن یا دزدیده میشن یا اصلا بهشون تجاوز میشه.

"من رزیم و تو؟" درحالی که متوقف شد با آرامش گفت "فکر میکردم شهوتی...من جنیم" با خنده گفتم و باعث شدم اونم بخنده.
شونهامو به عقب هول داد تا جایی که یه جسم فلزی سردی چسبیدم. پوستم انتظار این برخورد رو نداشت پس هیسی کشیدم.

"میخوای باهام بیای جنی؟" سوالش بی منطقه و جوابم از سواله اون بی منطق تر "حتما"
لبخندی تحویلم داد، لبخندی که از نیاز و شهوت می سوخت.

دره تراک قرمز رنگشو واسم باز کرد که پوزخندی زدم "تو یه تراک داری؟ بهت میخوره باکلاس تر باشی" با این حال سوار شدم. درحالی که قهقه میزد سوار شد و جوابمو داد "با این ماشین جابه جا کردن جنازه کسایی که میکشم راحت تره" با استارت زدن ماشینش بدنم یخ کرد. شوخی میکرد؟

"هی شوخی کردم قرار نیست تورو بکشم" ماشینشو توی جاده خالی حرکت داد. هیچی نمیگفتم، چرا سواره ماشینه یه غریبه شدم که ممکنه قاتل باشه؟

با احساس کردن برخورد باد توی صورتم رشته افکارم پاره شد. "شیشه ها رو پایین بزنیم؟" با یه لبخند درخشان گفت که نمیتونستم بعد از دیدنش جلوی لبخند زدنمو بگیرم "بپیچ راست" با رسیدن به یه چهار راه سریع داد زدم و رزی خیلی سریع فرمون رو چرخوند. خنده ای کردم و متوجه شدم با نگاه کنجکاو به جاده ای که حتی چراغ نداره خیره شده "این موقع شب منو میبری یه جای تاریک فک کنم اونی که قاتله تو باشی"

"شاید هستم..."بقیه ی حرفمو داد زدم"ترمز بگیر" با شک پاشو روی ترمز گزاشت "هی چیه نکنه بمب جلومونه" بدون اینکه جوابی بهش بدم خندیدم و از ماشین پیاده شدم. کاملا گیج شده بود و فقط دنبالم اومد. "میتونیم بریم اون پشت؟" با اشاره کردن به عقبه تراکه قرمز رنگش پرسیدم. "حتما" جواب داد و درشو باز کرد.

خودمو بالا کشیدم و به محض رسیدن روی عقبه وانت دراز کشیدم. احساس کردن فالزه سرد که پوستمو لمس میکرد باعث شد کمی بلرزم.
رزی کنارم نشست و کاپشن مشکی رنگشو در آورد "بیا اینو بگیر سرما میخوریا" کاپشنشو گرفتم و با لبخند اونور انداختمش "هی چرا" جوابی بهش ندادم و دستامو دور گردنش حلقه کردم.

بعد از دراز کردنش خودمو روش کشیدم و مطمئن شدم وقتی میشینم بوتیم روی عضوش باشه. "نیومدیم اینجا ستاره ها رو بشماریم که" به محض تموم کردن جملم لبامو روی لباش گزاشتم. میتونم گرد شدن چشماشو حس کنم.

با اینکه شکه شده بود ولی به سرعت شروع به همراهی کرد. انگشتای سردش روی کمرم پرسه میزدن، احساس کردن اون خنکی رو روی پوستم دوست داشتم.

کمی بوتیمو به جلو و عقب تکون دادم و باعث شدم ناله ی خفه ای ته گلوش شکل بگیره.
به آرومی لبامو به گردنش رسوندم، با دقت گاز میگرفتم و پوستشو مک میزدم. میخواستم مطمئن شم روی پوست سفیدش ردای بنفش جا میزارم.

ناخوناشو درحالی که پوستمو خراش میدادن حس میکردم، شاید این روشش برای ساکت کردن نالهاش بود، احساسی که بهم میده هیجان انگیزه.

POV: rosè
این دختر واقعا دیوونس، یه دیوونه ی واقعی و میتونم بگم همون لحظه ای که بین جمعیت دیدمش اینو میتونستم احساس کنم.

با حلقه کردن دستام دور گردنش اونو پایین کشیدم، به اندازه ی کافی اجازه دادم روم باشه بالاخره نبوبته منه که اونو زیره خودم داشته باشم.
به آرومی دستمو از شکمش پایین کشیدم و اجازه دادم انگشتام وارد شلوارش شن. اشتیاق به شکل دیوونه واری توی چشماش میدرخشن، اون واقعا حیرت انگیزه و باعث میشه احساس کنم گرما توی بدنم سرگردون شده.

با حس کردن حفره ی گرمش که توسط انگشتام لمس میشد لب پایینمو بین دندونام گرفتم. با سرعت شروع به ماساژ دادن کلیتوریسش کردم، اون خیلی سریع پیش رفت پس دلیلی ندارم که آروم باشم.

دو انگشتمو بدون مقدمه ولی با ملایمت لازم واردش کردم. نالشو که با رضایت ترکیب شده بود به گوشم رسوند. گرمای اون دوره انگشتام باعث میشه کاملا دیوونه شم. وقتی اونو از اونجا با خودم بردم حتی ذره ای مست نبودم ولی الان جوری رفتار میکنم که انگار کاملا عقلمو ازدست دادم.

همونطور که ضرباتمو سریع تر میکردم اجازه دادم نالهام فرار کنن.
"ادامه بده ادامه بده بیشتر بیشتر سریع تررر" درحالی که ناخوناشو پشت گردنم فرو میکرد هر لحظه بلند تر از قبل ناله میکرد. صدای نالهاش باعث میشد بیشتر از قبل هیجان زده شم و محکم تر انگشتامو توی حفره گرمش فرو کنم.

با حس کردن دیوارهاش که دور انگشتام سفت میشدن حرکاتمو سریع تر کردم تا جایی که مایع گرمشو حس میکردم که از انگشتام پایین میرفت.
انگشتامو بالا آوردم و نگاهی به مایع روش کردم. بعد از زدن پوزخندی اونا رو وارد دهنم کردم، کاملا اونا رو با زبونم تمیز کردم و بعد لبامو روی لبای جنی گزاشتم.

به آرومی زبونمو روی زبونش حرکت میدادم. با حوصله اجازه میدادم طعمه خودشو حس کنه

blackpink one shot Donde viven las historias. Descúbrelo ahora