13_jenlisa"smut": کریسمس

357 43 47
                                    

این فقط یه ایدس پس اگه خواستید کاورای جنی و لیسا رو پلی کنید لذت ببرید

Pov:jennie
نمیدونم...حس میکنم مشکل منم که هیچ جایی نداشتم که کریسمس برم! شایدم دارم زیادی ریکشن نشون میدم...

به خودم اعتراف میکنم واقعا ناراحت شدم که هیچکدوم از دوستام نتونستن تعطیلات رو باهام باشن. فقط همه کسی رو دارن که بخوان یه تعطیلات رمانتیک باهاش داشته باشن جز من...

مشکل از من نیست که مشکل از مردمه که من هنوز نتونستم آدم مناسبو پیدا کنم.
منظورم اینه که...واقعا! چجوری بقیه نیمه گمشدشون پیدا میکنن؟

آره جیسو و رزی حسابی باهم خوبن و باهم خوشحالن ولی واقعا بنظرشون اون یکی فوق العادس؟ چجوری؟
اونا دوستامن، بهشون احترام میزارم و دوسشون دارم ولی هیچکدومشون اون جوری که باید نیست. البته البته برای هم خوبن ها

جنی کیم داری با خودت چیکار میکنی؟
نیم ساعتی از جواب رد گرفتن از همه دوستام گذشته و از الان حس میکنم شکست عشقی خوردم.

انتظار نداشتم سقفه خونه اینقدر زود تکراری شه...باشه اعتراف میکنم من هیچوقت افسرده نبودم دارم ادای افسرده ها رو در میارم؛ برای کی؟ نمیدونم، شاید کوما! کسی جز اون اینجا نیست

با تلاش برای نیوفتادن از روی مبل سرمو به سمت کوما چرخوندم، یکی از توپای تزئینی کریسمسو با دندوناش گرفته بود...حتی حوصله ندارم برم اونو بگیرم.

دروغ گفتم، نمیزارم اونو تیکه پاره کنه.
چهار دست و پا خودمو از روی مبل سُر دادم "هی اونو بده به من"
نگاهه کوتاهی بهم کرد و با پر رویی تمام پشتشو به سمتم گرفت. "هییییی" حتی سگمم بهم محل نمیزاره.

با نا امید هزار درصد کناره درخت کریسمس نشستم، واقعا منتظر بودم کوما خودش بچه ی خوبی باشه و توپو پس بده.

"اونو بده" دستمو جلو گرفتم، چند ثانیه صبر کرد که بالاخره اون توپ پشمالوی قهوه ای رو توی دستم گزاشت...تف مالی شده!

نفسمو بیرون دادم و کوما رو توی بغلم کشیدم، با جا کردنش روی زانوهام محکم به خودم فشارش دادم "خب من الان چیکار کنم...یعنی یه هفته کامل تنها باید باشم؟"

صورتمو توی پشمای زیر گردن کوما فرو کردم...بوی خوبی میداد و گرم بود، فک کنم کم کم مجبور میشم با سگم قرار بزنم.

یه واق کوتاه از طرف کوما به گوشم رسید و سرمو بلند کردم. "بنظرت باید برم توی یکی از این گروهای بچگونه با مردم حرف بزنم" با زبون آویزونش دور و برو نگاه میکرد "میدونی رزی و جیسو میخواستن برای اینکه احساس گناه رو از سر خودشون باز کنن کلی از حرف زدن با غریبه ها تعریف کردن"

چند ثانیه توی چشمای کوما خیره شدم...نه؟ هیچ نشونه ای از جواب نیست؟
بالاخره پلک زد و از جام پریدم"خیلی خب اینو تایید درنظر میگیرم"

blackpink one shot Where stories live. Discover now